Part 9: دوست پسر؟!؟

1.9K 431 72
                                    


برگه آدرسی که به زور هوسوک تونسته بود براش پیدا کنه رو از توی جیب شلوار پارچه ای شتری رنگش در آورد.

آخرین قلوب از هات چاکلتش رو خورد و کاپ خالیش رو توی سطل زباله انداخت و به طرف بنز مشکی رنگش رفت.

برگه رو توی داشبورد گذاشت و همین طور که ماشین رو روشن میکرد زیر لب با خودش زمزمه کرد:

-دارم میام دنبالت پارک جیمین...
.

.

.

نزدیکای ساعت 8 شب بود که رسید ججو.

بعد از بیست دقیقه گشتن بلاخره آدرسی که دنبالش بود رو پیدا کرده بود.

حالا هم برای دومین بار داشت زنگ در رو میزد.

کمی بعد در خونه باز شد، انتظار اون امگای ریزه میزه و خوش بو رو داشت ، ولی دقیقا کارما کِی  تهیونگ و خواسته هاش به تخمش بوده که الان دومیش باشه ؟!

پسری که در رو باز کرد با توجه به بوی فورومون هاش یه الفا بود.

تهیونگ نگاهی به سر تا پای پسر انداخت،

بالاتنش برهنه بود و فقط یه شلوارک مشکی پاش بود، موهای مشکیش بهم ریخته بودم و قیافش خواب آلود بود. قدش هم اندازه تهیونگ بود ولی محض رضای خدا، اون همه سیکس پک و عضله با اون تتوهای عجیب دستش برای اون قیافه خواب آلود و کیوت بود؟

چشم های تهیونگ یهو درشت شد. اصلا یه آلفا با این سر و وضع تو خونه جیمین چیکار میکرد؟!

× ببخشید کاری داشتین؟

تهیونگ گلوش رو صاف و به چشم های پسر نگاه کرد:

-پارک جیمین اینجا زندگی میکنه ؟

الفا که انگار خوابش پریده باشه با یه اخم ظریف جواب داد:

×آره، با هیونگ چیکار داری؟اصلا شما؟

هیونگ؟
پس این دونسنگ جیمین بود؟

×من با خوده جیمین کار دارم، در ضمن تهیونگم،کیم تهیونگ.

پسر موهاشو از جلو چشمش کنار داد:

×جیمینی هیونگ تا حالا اسمتو نگفته بود؟

-اصلا تو توی خونه جیمین چیکار میکنی؟

تهیونگ خیلی سعی کرد کلماتش محکم و با حرص گفته نشن.

الفای جوان رو به روش ابرو بالا انداخت:

×فک نکنم مجبور باشم بهت توضیح بدم تهیونگ شی، ولی حالا که کنجکاوی میگم...
سرشو جلو آورد و با یه نیشخند لب زد:

×من جونگکوکم، دوست پسر جیمینی هیونگ

چرا تهیونگ الان یه حس بدی داشت؟
چرا حس میکرد طرف چپ قفسه سینش درد گرفت؟
چرا از درون داشت سره قلبش داد میزد:{تو حتی پارک جیمینو درست نمیشناسی، پس الان چه مرگته؟}
اصلا چه انتظاری داشت؟ که بیاد اینجا و جیمین با آغوش باز ازش پذیرایی کنه؟

‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟Where stories live. Discover now