-الان داری میگی این یارو دکتره،ولی پروانه پزشکیش باطل شده؟؟
×آرهتهیونگ ابروهاشو تو هم کرد و به دماغش چین داد:
-یعنی واقعا نمیتونستی یه دکتر درست و حسابی پیدا کنی؟ خوب معلوم نیست چیکار کرده که مدرکشو باطل کردن! نکنه آدم کشته؟!هوسوک هوف کلافه ای کشید.کیف دستی چرمش رو روی داشبرد گذاشت و به طرف تهیونگ چرخید:
×اولا دکتر کیم دکتر خوبیه.و تنها کسیه که میتونیم مطمئن باشیم دهنش چفتو بست داره. دوما مدرکشو به خاطر این باطل کردن که آزمایشات غیر قانونی داشته.تهیونگ دست به سینه به صندلی تکیه داد و با ابرو های در هم به یه گوشه خیره شد.
..
.
سه چهار دقیقه بعد توی جایی شبیه به مطب بودن که دختری سمتشون اومد:
*سلام آقایون،با نامجون کار دارین؟
هوسوک با لبخند بله ای گفت و بعد از اینکه دختر به اتاقی اشاره کرد،دست تهیونگ همچنان اخمو رو گرفت و به سمت اتاق کشید.×ته، اون قیافه فاکیتو درست کن!
هوسوک با دندون های چفت شده غرید.
اما تهیونگ مثه همیشه عصبانیت هیونگش رو به هیچ جاش نگرفت.با در زدن هوسوک صدایی از داخل اتاق بهشون گفت بیان داخل.
توی اتاق کامل شبیه یه مطب بود،کاملا عادی.
احمقانه بود که تهیونگ انتظار داشت وقتی هوسوک از یه دکتر غیر قانونی حرف میزنه، بیان تو یه جایی شبیه بیمارستان های سیاه و خونی توی بازی های کامپیوتری؟
حتی یه حسی بهش میگفت اون دختره زامبی چیزی بود؛ با اون خط چشای ترسناكش!يه كم بعد از پشت پرده معاينه پسری 26،27 ساله ای وارد شد.
با روپوش پزشكی تنش ميشد فهميد كه دكتر كيم، همين پسر روبه روشه.×سلام پسرا
دكتر لبخندی زد كه باعث شد چالگونه های قشنگش معلوم شن...
..
.
.
نامجون همين طور كه بعد از خوندن پرونده تهيونگ توی فكر بود،عينكشو در آورد و رو به روی اون دو، روی كاناپه خردلی رنگ نشست:
×می دونی، من يكم شَكَم به اينه كه شايد تو امگای حقيقی نباشی. البته شايد...
نامجون از روی مبل پاشد و رو به تهيونگ گفت:
×برای اينكه مطمئن بشم بايد فرومون هاتو آزمايش كنم؛ پس به اسليك و كامت نياز دارم.
تهيونگ سر تكون داد :
-خيلی خب باشه...صبر كن ببينم چـــــــی؟؟؟نامجون به واكنش پسر خنديد :
×من به كام و مخصوصا اسليكِت نياز دارم. پس دو تا كار ميتونی انجام بدی،اولی اينكه من دو تا ظرف نمونه بهت میدم و خودت توی دستشویی زحمتشو میكشی. يا بايد بزاری خودم برات انجامش بدم.چشای تهيونگ از اين درشت تر نمی شد!
اين دكتر ديوونه چي ميگفت!!
نامجون از توی كشو دو تا ظرف بسته بندی شده استريل در آورد و روی ميز گذاشت.
هوسوك يهو زد زير خنده:
+تهيونگ تو اصلا بلدی خودتو لمس كنی؟اخم های امگا تو هم رفت، اين چه توهينی بود ديگه؟!
-معلومه كه بلدم.البته استعداد جق زدنم به اندازه شما نيست جناب جانگ ...
تهيونگ با نيشخند گفت و به گوشای سرخ شده هيونگش خنديد.از روی مبل بلند شد و ظرف ها رو از روی ميز قاپيد و به سمت دستشویی رفت.
..
.
-آروم باش تهيونگ ، آرومممم
دستشو سه سانتی ديكش نگه داشته بود، بلاخره جراتشو جمع كرد و انگشتاشو دور ديكش گذاشت و آروم تكون داد.
با اولين حركت رفت و برگشت دردی بهش وارد شد كه نفسشو بريد:
خاك بر سرت كنن، كدوم خری خشك خشك جق ميزنه آخه؟!
خيلی چندش آور بود ،ولی توی دستش تف كرد و دوباره شروع به حركت دادن دستش روی عضوش كرد.
كم كم نفساش تند شد.
ناله های ريزی كه از دهنش در ميومد و حس خوبش، نشون ميداد داره كارشو درست انجام ميده.
سرعت دستشو بالا برد و وسط صدای خيس كشيده شدن دستش به عضو تحريك شدش صدای ناله هایی گوشش پر كرد.
اينا ناله های خودش نبود نه؟اصلا صدای تهيونگ كی انقدر لطيف و نازك شده بود!؟
هر چی كه بود باعث میشد احساس نياز تهيونگ بيشتر شه.
وقتی كه حس كرد داره مياد ظرفی كه از قبل آماده بغل دستش گذاشته بود رو برداشت و با يه حركت محكم كُله كامشو توش خالی كرد.نفساش آروم شده بودن.
حالا كه مغزش كار ميكرد فهميد اون صدای ناله ها مال كی بودن.
چه جوری تونسته بود با صدای ناله های پسری كه جز اسمش چيز ديگه در بارش نمی دونست، خود ارضایی كنه؟
واقعا كه خجالت آور بود!
در ظرف رو بست. همون لحظه نگاهش به ظرف خالی ديگه ای افتاد.
-فاك به تك تكتون!الان بايد چه غلطی ميكرد؟
همين طور كه فكر می كرد ياده يكی از فيلم های پورنی كه ديده بود افتاد.
بشكنی زد و شلوارشو تا زانو هاش پايين كشيد.
دستش كه هنوز از پريكامش خيس بود رو به سمت باسنش برد.
آروم دور وروديش رو خيس كرد تا تحريك بشه.
از اونجایی كه زياد خودشو انگشت نكرده بود سوراخش كاملا تنگ بود.
آروم يكی از انگشتاشو وارد كرد. از درد نفسش بالا نميومد.
لباشو گاز گرفته بود تا جلویجيغ های احتمالی رو بگيره.خيس شدن سوراخشو حس ميكرد،البته خيلی كم.
اينجوری هم نبود كه موقعیكه تحريك ميشه اسليك از رون هاش شره كنه.هيچ وقت اسليك زيادی ترشح نمی كرد.
بازم ياد اون امگا افتاد ،ياد موقعی كه باكسرشو در آورد. تصوير رون های خيس از اسليک پسر كه بوی فرومونش رو ميداد. باعث شد نا خودآگاه ناله كنه.
وقتی كه حس كرد به اندازه كافی خيس شده،با يه دست باسنشو گرفت و بادست ديگه ظرف رو روی سوراخش قرار داد.
سعی كرد با منقبض كردن سوراخش اسليك بيشتری خارج كنه.
بعد چند دقيقه بلاخره كمر راست كرد و به ظرف توی دستش نگاه كرد.
از اون ظرف پنج سانتی فقط دو سانتشو پر كرده بود.
پوفی كشيد و درشو بست.
بعد از بالا كشيدن شلوارش و شستن دستاش با دست پر از دستشویی خارج شد..
.
.
.
.
سلام كيوتی ها ^-^
می بينين بچه رو مجبور به چه كارا كه نمی كنن 😆😂
منتظر جيمينی هم باشيد .
زودتر از اونچه فكرشو بكنيد ميادش :)بومی دوستون داره *-*
راستی اگه نظری راجب احتمالات آينده فيك دارين بهم بگيد
دوست دارم نظرتونو بدونم ^^ووت و نظر فراموش نشه :)
دختر شكوفه های گيلاس، بومی 🌸
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Fanfictionاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...