از اونجایی که میدونست زنگ در خرابه، چند بار محکم به در آهنی زهوار در رفته کوبید.
نگاهی به ساعت فلزی دور مچش کرد.
ساعت تازه ده صبح بود.در با صدای تیکی باز شد و دوباره..!
انگار این قانونی خونه پارک جیمین بود؛ هر بار که در این خونه کوفتی رو میزد باید یه آلفا با بالا تنه برهنه در رو باز میکرد.
پسر رو به روش معلوم بود که همین الان از خواب بیدار شده و دو سه تا لاو مارک های روی گردنش نشون میداد دیشب بهش حسابی خوش گذشته!صدای پسر خش دار بود:
*کاری داشتی؟-با جیمین کار دارم
با صدای خونسردی لب زد و سعی کرد ترس احمقانش رو کنار بزاره.
دروغ چرا میترسید پسر رو به روش خم شه بغل گوشش و با اون صدای خش داره سکسیش بگه "با دوست پسره من چیکار داری؟"
در هر صورت هیچی از این جماعت دیوونه بعید نبود!×یونی هیونگ! کیه دمه در؟
صدای هوار کشیدن جونگکوک اونقدر بلند بود که حتی به گوش پیرمرد همسایه که داشت از پشت سرشون رد میشد هم برسه!جونگکوک که دید جوابی از یونگی گیرش نمیاد خودشو به در رسوند:
×اوه! سلام آقای کیـــــم
با یه نیشخنده فاکی سلام داد و فامیلی تهیونگ رو حسابی کشید.-جیمین خونس؟
پسر امگا رسما حوصلش داشت سر میرفت. انگار هر چی آلفا دیوونه بود این چند وقته به پستش میخورد.یونگی خمیازه ای کشید و بدون جواب دادن راهش رو کشید و رفت توی خونه.
جونگکوک دوباره داد زد:
×یونی برات نیمرو درست کردم، رو میزه تا سرد نشده بخور.بعد چرخید و با لبخندی که دندون های خرگوشی بزرگشو به نمایش میزاشت به چهره عبوس تهیونگ خیره شد:
×جیمین هیونگ صبه زود برای کارهای مجله رفته بود، دفتر نشر.شماره هیونگ رو داری؟
-دارم، ولی جواب نمیدهجونگ کوک اومی کرد:
×گوشیت رو بده لوکشینش رو ثبت کنم برات.
..
.
*پارک جیمین!
+بله آقای هوانگ؟پیرمرد خپل رو به روش یه کم خودش روی صندلی چرم تکون داد و با چهره توهمش به پسر امگا نگاه کرد:
*میدونی چند وقته کارهات رو درست انجام نمیدی؟ آخرین باری که یه عکس درست برام آوردی رو حتی یادم نمیاد!جیمین کفه دست عرق کردش رو به شلوار پارچه ایش کشید:
+آقای هوانگ من...
*بهونه نیار پارک! همه بهونه هات تکراری شده برام.فقط یه دلیل بیار که چرا نباید همین الان اخراجت کنم.نه نه نه!
درسته کار کردن توی این دفتر کوچیک پول زیادی براش نداشت ولی همونم نباید از دست میداد!
+چیکار کنم؟هر موضوعی که بهم بدین، فرقی هم نمیکنه چی میخواین عکس یا مقاله.براتون آماده میکنم.
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Fanfictionاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...