🍫bonus part🍓

1.4K 251 81
                                    

*دو هفته بعد از اولین ورود جیمین به عمارت کیم*

بیلچه کوچیک رو توی خاک فرو کرد و آخرین ذره های خاک رو پای نهال درخت آلبالو ریخت.

وقتی از محکم بودن ریشه های درختچه مطمئن شد، از جا بلند شد و دست های خاکیش رو تکوند.

جیمین ذوق زده دست زد.

+کارت توی باغبونی واقعا خوبه تهیونگا!

پسر بزرگتر با لبخندی مغرور و دستی به کمرش زد.
بر عکس تصور خود تهیونگ، جیمین می‌تونست بگه پسر رو به روش توی شلوار پیشبندیِ باغبونیش خیلی کیوت به نظر میاد.

-آره، واقعا کارم خوبه~

جیمین گازی به سیب توی دستش زد، به طرف زیر انداز وسط چمن ها رفت و روش نشست.
خونه واقعا بزرگ و قشنگی بود. یه حیاط بزرگ، پذیرایی و حال بزرگ، حدود هفت تا اتاق و یه عالمه خدم حشم.

+بزرگ شدن توی یه همچین خونه ای باید باحال باشه.

خیره به سر در چوبی خونه گفت و گاز دیگه ای به سیب زرد توی دستش زد.

تهیونگ دستکش هاش رو در آورد و کنار جیمین، روی زیر انداز نشست.

-خب...واقعا نظری ندارم.

جیمین تکخندی کرد.

+وقتی نوجوون بودی تابستون ها چیکار میکردی؟

خیلی یهویی پرسید. تهیونگ بهش نگاه کرد و کمی فکر کرد:

-پدرم خیلی برنامه ها برام داشت، مثلا اینکه برام معلم های زبان‌های مختلف میاورد.

+واو! چه زبون هایی بلدی؟

تهیونگ نمی‌فهمید جیمین دقیقا از چه چیزی ذوق زدس، فقط از برق توی چشم هاش خوشش میومد.

-در واقع، به جز انگلیسی و یکم فرانسه هیچی.

باد جیمین خوابید:

+چه ناامید کننده. ولی چرا؟

تهیونگ نیشخندی زد.

-کارم توی فراری دادن معلم ها خیلی خوب بود.

جیمین مابقی سیبش رو توی بشقاب کنار دستش گذاشت:

+امیدوارم این ژن های "شگفت‌انگیزت" رو به بچه‌ی من انتقال ندی!

جیمین با تخسی گفت، دماغش رو جمع کرد و یه دور بالا تا پایین تهیونگ رو دید زد.

‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟Where stories live. Discover now