-یه پله جلو پاته، آروم برو بالا.تهیونگ با لبخند مستطیلی و بامزش بغل گوش جیمین گفت و همون طور که چشم های پسر رو گرفته بود اون رو از آسانسور خارج کرد.
+باز چیکار کردی ته؟ دارم از فضولی میمیرم!
امگای کوچیکتر دست هاش رو روی دست های تهیونگ گذاشت.
میدونست تهیونگ قراره سوپرایزش بکنه و به خاطرش هیجانزده بود.-حالا میتونی چشم هات رو باز کنی بیبی.
دست های گرم تهیونگ از روی پلک های بستش کنار رفت و باد سرد به صورتش خورد.
آروم لای پلک هاش رو باز کرد. اول چندبار پلک زد و گیج به محیط رو به روش نگاه انداخت.
حدسش درست بود. اونها الان روی بالا ترین بخش برج ایفل بودن و کل شهر زیر پاهاشون بود.
اما چیزی که جیمین رو مجذوب خودش میکرد تزئیناتی بود که سالن بزرگ رو پر کرده بود.تمام میز ها جمع شده بودن و فقط یه میز با دو صندلی کنار دیوار شیشهای قرار داشت.
نوار ها و ریسه های رنگی قرمز رنگ همه جا دیده میشدن و به طرز شگفت انگیزی دور تا دور میزشون پر از گلبرگ گل رز بود.
و اون پارچهی قرمز رنگ بزرگی که مثل فرش قرمز جلوی پاهاشون پهن شده بود، انگار داشت دعوتشون میکرد که شب رمانتیکشون رو هر چه زودتر شروع کنن.
+تهیونگ...این خیلی خوشگله...
با بغض و لبخند لب زد و توی بغل پسر چرخید.
چشم های براق تهیونگ، به جیمین نشون میداد که چقدر عشقِ همسرش صادقانست.
-همش برای توعه عشق من. امشب همه چیز برای توعه.
رد اشکی که از شادی روی گونهی جیمین غلتیده بود رو بوسید و گذاشت همسرش دستش رو دور گردنش حلقه کنه.
جیمین بوسههای کوچیک به گردنش میزد.
قلبش داشت از داشتن تهیونگ دیوونه میشد.+خیلی دوست دارم...
تهیونگ دست از نوازش کمرش نکشید. متقابلا بوسه ای روی سر جیمین گذاشت:
-منم دوست دارم بیبی. تازه هنوز کلی چیز دیگه مونده.
جیمین رو توی بغلش چرخوند و همپاش به سمت پنجرهی باز رفت.
-اون پایین رو نگاه کن.
جیمین با احتیاط خم شد و رد دست های تهیونگ رو دنبال کرد.
از اون فاصله فقط اون نوشتهی بزرگ و قرمز معلوم بود:
"난 당신을 사랑합니다"
"دوست دارم"
اونقدر بزرگ بود که بشه کاملا واضح از اون فاصله خوندش.
صدای فشفشه بلند شد و بعد از اون، قلب های بزرگ قرمز رنگ بودن که داشتن توی سیاهی شب پاریس میدرخشیدن.
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Fanfictionاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...