Part 22: ته‌ته و بیبی

2K 379 58
                                    

تهیونگ صبح زود بیدار شده بود و داشت با بیشترین دقتی که تا حالا تو زندگیش به خرج داده بود، صبحانه حاضر میکرد.

همه مواد غذایی از جمله نون، مربا، نوتلا، پنکیک و میوه ها به دقت، چک و خریداری شده بودن!

تهیونگ حتی از پختن نیمرو صرف نظر کرده بود، چون میدونست که بوش تا چه حد میتونه برای جیمین منزجر کننده باشه.

پیشبند خرگوشی ای که برای جونگ کوک بود رو از دور کمرش باز کرد و به طرف اتاق رفت.

از کل هیکل جیمین، فقط موهای طلایی رنگش از زیر پتو بیرون مونده بود.
تهیونگ با لبخند پتو رو از صورت پسر کنار زد و لب هاش رو نزدیک گوشش برد:
-جیمینی؟ جناب آقای پارک موچی؟

لحن تهیونگ شیرین بود و صداش بم و عسلی.

جیمین توی خواب لبخند زد و دست هاش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد و اون رو به سمت خودش کشید.

تهیونگ رسما روی تخت پرت شد. خواست دوباره جیمین رو صدا کنه که صدای خواب آلود پسر رو شنید:
+بوی خوبی میدی.

خب تهیونگ عاشق شنیدن این جمله از جیمین بود!
مخصوصا موقع هایی که پسر مثل الان، دماغ کوچولوش رو به گردنش میکشید و میگفت.

+جیمین گشنت نیست؟ صبحونه حاضر کردم.

پسرک امگا با شنیدن این حرف، گردن تهیونگ رو ول کرد و سریع روی تخت نیم‌خیز شد:
+صبحونه؟

تهیونگ خیلی داشت جلوی خودش رو میگرفت که به اون چشم های پف کرده و موهای بهم ریخته نخنده:
-آره، رفتم هر چیزی که لازم بود رو خریدم.

جیمین لبخندی زد و کش و قوصی به تنش داد.

-زنگ زدم وقت دکتر هم برات گرفتم، بعدظهر باهم میریم.

جیمین سری تکون داد و تایید کرد. خسته شده بود از لجبازی، میخواست از الان خودشو بسپره دست جریان زندگی.

تهیونگ بلند شد و وسط اتاق کوچیک ایستاد.
-برو دست و صورتت رو بشور.

جیمین یقه ی لباس خوابش که از دیروز بعداز ظهر تنش بود رو گرفت و به بینیش نزدیک کرد.
با پر شدن مشامش از بویی ناشناخته عق زد.
دست رو جلوی دهنش گرفت و به تهیونگ که ترسیده نگاهش میکرد، خیره شد.

-حالت خوبه؟

جیمین سر تکون داد و تند تند نفس عمیق کشید، اتاقش بوی تهیونگ رو میداد:

+خوبم، ولی فک کنم نیاز به حموم داشته باشم.

تهیونگ نگران تایید کرد:
-برو،ولی لطفا زیاد آب گرم استفاده نکن حالت بد میشه. زود هم بیا بیرون.

جیمین حولش رو از کمد برداشت و به سمت خارج از اتاق و حموم رفت:
+زود میام.

.
.
.
.

‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟Where stories live. Discover now