جیمین از تراس به نمای قشنگ بیرون نگاه میکرد، اما گوشه چشمش به تهیونگی بود که داشت از وافل موز و شکلاتش لذت میبرد.
یه قلپ کوچیک از آب مرکباتش خورد و سعی کرد میل به بالا آوردن اون مایع ملس رو با کش رفتن یه تیکه از وافل همسرش سر کوب کنه.
تهیونگ مستطیلی خندید و پیشدستی رو جلوی جیمین گذاشت.
-تو که میگفتی وافل دوست نداری.
جیمین شونه ای بالا انداخت و به شکمش اشاره کرد:
+یکی اینجا زیادی شبیه باباشه!امگای بزرگتر از جاش بلند شد و بوسه ای روی موهای جیمین گذاشت:
-رنگ موهات داره میره.
+اوهوم، میخوام بزارم همون مشکی طبیعی بشه. فعلا نمیتونم رنگشون کنم.
تهیونگ ابرویی بالا انداخت:
-چرا؟جیمین دستش رو روی شکم تهیونگ که کنارش ایستاده بود، کوبید؛ البته نه اونقدر هم محکم:
+خنگِ من~ به خاطر دختر جناب عالیِ.
تهیونگ روی زانوهاش نشست و دست هاش رو روی رون های جیمین گذاشت:
-اولا که دختر من نه دخترمون؛ دوما من مطمئنم پسره. مگه نه پسر کوچولوی من؟
رو به شکم جیمین زمزمه کرد و خندید.
+هی! با من بحث نکن پارک تهیونگ!
-دوست دارم باهات بحث کنم کیم جیمین!
نگاه های تخسشون به هم گره خورده بود، آخرش هم نتونستن جلوی خندشون رو بگیرن.
-گفتم ماشین رو آماده کنن، میخوام ببرمت پاریس رو بگردیم و کُلی عکس ازت بگیرم.
جیمین گونه همسرش رو نوازش کرد.
+برام شکلات هم میخری؟
-کل مغازه رو برات خالی میکنم!
+از اون خرس های بزرگ چی؟ حتی با اینکه الان ولنتاین یا همچین چیزی نیست.
-معلومه که میخرم. فقط باید قول بدی شبها اونو به جای من بغل نکنی.
+معلومه که نمیکنم. من خودم یه تدی بِر دارم.
جیمین دوباره خندید. تهیونگ خیره به چشم های هلالیش شده بود.
به شکل کشنده ای حس عاشقی میکرد.
انگار که عشقی که داشت تجربه میکرد به شکل شیرینی در حال کشتنش بود..
.
.
.
بخش اول: باغ تویلری
YOU ARE READING
𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟
Fiksi Penggemarاخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به این فکر میکردم که قرار یه آلفا باشم؛ ولی خب این دنیا همیشه خواسته های منو به تخمش گرفته. و از اونجایی که کارما در برابر من تبدیل میشه به ماد...