🩸Cнαpтer6-11🍷

3.1K 452 105
                                    

ووت فراموش نشه

Cнαpтer6:

از در شیشه ای استودیو داخل شد، با سر به نگهبان سلام داد و به سمت آتلیه راهی شد. همیشه زود می آمد چون طاقت نداشت در خانه بماند ولی حالا دیگر ماندن در استودیو هم داشت سخت میشد. انگار کل دنیا داشت برایش تنگ میشد و جایی برای آرامش گرفتن پیدا نمیکرد. آنچنان غرق فکر و درگیری های ذهنی خودش بود که متوجه حضور کس دیگری در آتلیه نشد.

"همیشه انقدر دیر شروع می‌کنید؟!"

با صدایی که هنوز برایش ناشناس بود جلوی دفترش ایستاد و سرش را چرخاند. همان مدل دیروزی! از روی کاناپه چرمی که برای عکاسی استفاده میشد بلند شد و با همان قدمهای با وقار به سمتش راهی شد.

"شما اینجا چیکار میکنید؟!"

تهیونگ حسابی یکه خورده بود. نگاهش را سرسری در آتلیه گذراند و با اطمینان از اینکه تنها هستند غرید: "گفتم بهتون زنگ میزنیم!"

جونگ کوک در همان تیپ سیاه دیروزی اش داشت نزدیک میشد: "خب زنگ زدید!" و یک اسکن سراپایی از سر و وضع جوانک گرفت. او هم همان لباس های تنگ سیاه و شلوار جین دیروزی را به تن داشت حتی پوتین های قهوه ای اش هم همان بود!

"کی؟! من...من زنگ نزدم!؟"
تهیونگ باز هم با استرس بی دلیل از نزدیکی و تنها بودن با این مرد زیبا، سعی کرد صدایش صاف و واضح باشد.

جونگ کوک به او رسید و دست در جیب های شلوارش فرو کرد:
"منم نگفتم شما زنگ زدید! مدیرکل باهام تماس گرفتن گفتن صبح زود بیام!"

تهیونگ باور نکرد: "کو؟ ببینم؟!"

جونگ کوک با تعجب اخم کرد: "چیو؟!"

تهیونگ طلبکارانه دستش را پیش گرفت:
"موبایلتونو!"

جونگ کوک نفسی از بینی بیرون داد و نیشخند زد. ولی چیزی نگفت. گوشی اش را از جیب شلوارش درآورد و دستش داد. تهیونگ از این اعتماد خالصانه دستپاچه شد ولی قصد نداشت راحت از روی مسئله بگذرد. از آمدن و اصرار مدل جوان برای کار مشکوک شده بود.

جونگ کوک مثل بچه ای که اولین بار باغ وحش رفته با کنجکاوی این ببر وحشی را برانداز میکرد. موهای خوشرنگ که با بدسلیقگی بدون شانه خوردن لخت روی چشمانش را فراگرفته و چهره ای دخترانه که برآمدگی کوچک مخفی در شلوارش آشکار کننده جنسیتش بود. پوستی به صافی و شاید نرمیت پنبه و لبهای سرخ و قشنگی که بیشتر از هر چیزی در جسم پسرک به چشم میزد.

موبایلش رمز نداشت. انگشت کشید و مستقیم به لاگ تماسها رفت ولی حواسش به تم گوشی مانده بود. دیفالت کارخانه بدون هیچ تغییری! حتی خود گوشی یک جنس ارزان قیمت و قدیمی بود ولی بطرز مرموزی تمیز و نو بود. کاملاً مسلم بود تازه مورد استفاده قرار میگرفت و قسمت لاگ یک تماس داشت! فقط یک تماس آنهم شماره ی مدیرکل!!! مرد جوان دروغ نگفته بود!

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now