🩸Cнαpтer78🍷

902 260 177
                                    

نفس زنان و خسته خود را عقب کشید و دوباره به دیوار بتنی کوتاه پشت سرش تکیه زد. از آن زاویه می توانست قطرات سفید شهوتش را که از تن معشوقش به کف آجری رنگ بام چکه می کرد ببیند. مسلماً برای هر مردی این زیباترین و افتخارآمیز ترین صحنه ی زندگیش حساب میشد!

تهیونگ با ضعف دستش را برای برداشتن شلوارش دراز کرد ولی جونگکوک به سرعت دولا شد و شلوار را روی زمین به سمت خودش کشید: "نه هنوز نپوش کارم تموم نشده!"

تهیونگ از خجالت به خنده افتاد. زانوهایش را بهم نزدیک کرد و سرش را کج کرد تا جونگکوک را که زیرپاهایش نشسته بود ببیند: "پشت بوم شهر بازی سکس کردیم! دیگه چه کاری میتونی داشته باشی؟!"

جونگکوک با لبخند شیطنت آمیزی بر لب همچنان مشغول تماشای باسن و رانهای خوش فرم تهیونگ بود: "پاهاتو باز کن...هنوز سیر نشدم!"

تهیونگ اخم شیرینی کرد و با کرختی نشست: "باید بریم خونه" و برای برداشتن شلوارش دوباره دست دراز کرد.
جونگکوک این دفعه مانع نشد.
"پس بهتره تا تاریک نشده راه بیفتیم" و خودش زودتر از جا بلند شد و شلوارش را درست کرد.

تهیونگ درحالی که نشسته شورت و شلوارش را با هم میپوشید سر بلند کرد و نگاهش کرد: "منظورم آپارتمان خودم بود!"

جونگکوک با بی تابی جیبهای شلوارش را گشت. حس میکرد به سیگار نیاز دارد:
"هر چی بخوایی من بهت میدم"

تهیونگ اینبار روی زانوهایش ایستاد تا باقی شلوارش را بالا بکشد: "عجله چیه؟ بریم یه دوش بگیریم استراحت کنیم منم جمع و جور کنم صبح زود راه میفتیم"

از جا بلند شد تا کمربندش را هم سرپا ببندد که یک لحظه سرش گیج رفت و برای کمک گرفتن از جونگکوک دست دراز کرد. جونگکوک سریع متوجه شد! دو دستی بازویش را قاپید و او را به سمت خود کشید: "چی شد؟!"

تهیونگ سر به سینه ی جونگکوک گذاشت و چشمانش را بست. تازه متوجه میشد چقدر تشنه بود. شاید هم این نیاز همان لحظه شکل گرفته بود! "هیچی...فقط...نمیدونم..."

جونگکوک به فوریت متوجه شد: "نکنه گشنته؟!"

تهیونگ چشمانش را باز کرد و سعی کرد روی پاهایش برگردد: "تو خونه یه چیزی میخورم!" ولی یادش آمد کیسه ی خون در خانه نبود و آن را در کوله به استودیو برده بود!

"لعنت!" دو قدم تلو خوران عقب برداشت: "باید یه سر برم آتلیه! کوله ام اونجا جا مونده"

جونگکوک به سمتش قدم برداشت و دوباره بازویش را گرفت چون از رنگ پریده و چشمان ناگهان خوابالود شده ی تهیونگ متوجه ضعفش شده بود. "برات تاکسی میگیرم تو برو خونه من وسایلتو برات میارم"

تهیونگ با وحشت دوباره خود را کنار کشید. جونگکوک نباید متوجه محتوای کوله ش میشد!
"نه خودم باید برم! تو...تو برو خونه!" صدایش بی دلیل لرزید ولی با عجله دست در جیب شلوارش کرد تا کلید خانه را بدهد.

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now