ردیف ردیف قفسه های فلزی کهنه با هزاران کشوی مقوایی مقابلش صف کشیده بودند و سالن تاریک بایگانی را که تنها با دو لامپ صد واتی نورانی میشد تا انتها پر کرده بودند اما نیاز به دستپاچگی یا ساعتها گشتن نبود. هر قفسه را با برچسب سال های مربوطه تفکیک کرده بودند و هر طبقه بر حسب ماه مرتب چیده شده بودند.
قفسه و طبقه مورد نظرش را با تاریخ دقیق به راحتی پیدا کرد اما کارتن خالی بود! باورش نمیشد! همین که کارتنی آنجا بود نشان میداد در آن روز مشخص اتفاقی افتاده ولی اینکه علناً خالی بود شدت جدیت و مهم بودن آن روز و اتفاق افتاده را نشان میداد.
یعنی چه کسی مدارک را برداشته بود؟─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───
وقتی به آتلیه برگشت همه در حال رفتن بودند! جیمین با تعجب دم در ماند: "هی؟! چه خبره؟!"
یکی جوابش را داد: "فیوز برق اتصالی کرده"
جیمین سعی کرد تظاهر به تعجب کند اما نشد: "خب که چی؟!"
"کار تعطیل شد!"
"چرا باید تعطیل شه؟ برقه خب وصل میکنن درست میشه!" فکرش را هم نمیکرد خرابی که به بار آورده بود چنین نتیجه ی گندی بدهد!
یکی دیگر جوابش را داد: "وصل نمیشه دیگه! نمیدونن اتصال از کجاست! برقکار باید بیاد"
نگاه جیمین دنبال تهیونگ میگشت: "خب بیاد زودی حل میکنه!"
همکارش به در خروجی رسیده بود: "گفتن معلوم نیست چقدر وقت بگیره رئیس هم کار امروزو لغو کرد."
جیمین به سمت اتاق پرو راهی شد. چه اهمیتی داشت کار وقتی او برای صحبت کردن با تهیونگ این وقفه را عمداً به وجود آورده بود ولی در اتاق پرو هم فقط یکی از خانمها مانده بود که در حال آویزان کردن لباسهای امتحان شده در رگال بود!
"اینا...کجا رفتن؟!"
زن جوان شانه بالا انداخت و جیمین دیوانه تر برای سر زدن به دفتر تهیونگ دوید. مدتی که در دستشویی مخفی شده بود فقط یک نصفه سیگار کشیده بود آنقدر نمی توانست دیر کرده باشد که تهیونگ رفته باشد ولی رفته بود! دفتر هم خالی بود جارختی هم خالی بود اما کوله پشتی پای میز یادش رفته بود...─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───
دوان دوان خود را به طبقه بالا و راهروی دفتر مینهو رساند و نفس راحتی کشید. رفتنش به بایگانی و گشتن و برگشتنش ده دقیقه بیشتر طول نکشیده بود و اگر شانس می آورد میتوانست قبل از رسیدن رئیس، کارت را سرجایش بگذارد.
حالا دیگر افکارش بدتر از قبل درگیر شده بود و تحقیق و بررسی اتفاقات بیست سال قبل از واجبات حساب میشد چون مطمئن بود مینهو از ماجرا با خبر بود و حتی بعید نبود غیب شدن پرونده ها و مدارک آن تاریخ مورد نظر، کار خودش باشد!
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Vampiroبوسه ی سمی (کامل شده)🩸🍷 خون پسرک آنقدر دلچسب بود که می توانست تا آخرین قطره جانش بنوشد و مثل باقی شکارهایش رها کند تا بمیرد ولی فلز سرد و سوزنده ای به لب پایینش خورد و تلخی مزه اش را حتی نچشیده حس کرد. نقره؟ زنجیر نقره؟ لحظه ای فقط سرش را عقب برد...