🩸Cнαpтer56🍷

965 275 260
                                    

روی در بسته ی توالت فرنگی نشسته حرکات پدرش را با کنجکاوی دنبال میکرد.

هیوک تشت متوسطی برداشت و درونش آب و محلول ضدعفونی کننده ریخت و روی زمین جلوی پای جینگو گذاشت: "پاچه ی شلوارتو بده بالا و پاهاتو بذار توی این"

جینگو حتی امتحان نکرد. به دروغ گفت: "شلوارم تنگه بالا نمیاد"

هیوک چمپاتمه زده جلویش اینطرف تشت منتظر بود: "پس درش بیار چون ممکنه خیس بشه" متوجه بود جینگو پیژامه ی گشاد بتن دارد ولی معلوم بود هنوز مست بود که برای مخالفت کردن دنبال بهانه بود.

جینگو راضی از کار کردن بهانه اش، به سرعت شلوارش را در آورد و پاهایش را طبق دستور دکتر جونگ، درون مایع صورتی رنگ تشت فرو کرد ولی همان ثانیه اول حس کرد کف پاهایش آتش گرفتند! از شدت سوزش داد کشید و خواست زانوهایش را بالا بیاورد ولی هیوک مچ پاهایش را گرفت و به زور در ظرف نگه داشت: "فقط همین اولش درد داره تحمل کن باید ضدعفونی بشن"

"اوف اوف اوف! خیلی بده..." جینگو به هر دو زانوی لختش چنگ زده ریز ریز تکان میخورد:
"آخه مگه زخمام بسته نشدن؟"

هیوک سر به زیر مشغول شستن پاهای پسرش بود: "سه تا زخم بزرگ داشتی یکیش در حد بخیه باز شده بود"

جینگو دیگر چیزی نگفت. می خواست از این لحظه ی ناب لذت ببرد. با پدرش در آن محیط تنگ مثل همیشه تنها بودند و دستهای پر مهر هیوک پوست او را نوازش میکرد.

هیوک سعی میکرد سرش را پایین نگه دارد. بعد آن پیامها ذهنش حسابی درگیر شده بود و حالا جینگو عمداً شلوارش را درآورده حتی رانهایش را از هم جدا کرده نشسته بود تا با شورت تنگ و قرمزش که فرم عضو جنسی اش را بطور کامل به نمایش می گذاشت؛ نظر او را جلب کند و شاید تحریکش کند!

جینگو بی صبرانه منتظر نگاه پدرش بود بطوری که چند بار دستش برای لمس کردن سر او که جلویش خم بود دراز شد ولی دلیلی برای این کارش پیدا نمیکرد که بناگه هیوک با شروع جدی صحبت، او را شوکه کرد.

"امروز یکی از دوستات بهم SMS زد!"

چشمان جینگو با وحشت گرد شد. هیچ فکرش را نمیکرد هیوک حرفش را پیش بکشد!
هیوک با حوصله به کف پاهای پسرش دست می کشید و با ملایمت می شست.

"حالا نمیدونم واقعاً دوستت بود یا یه باج گیر..."

جینگو دستهایش را روی زانوهایش مشت کرد تا با فشار مانع لرزش بدنش شود.
"خب؟!" مجبور بود جوابی بدهد.

"خب که...یه سری چرت و پرت نوشت سر در نیاوردم!" نگاه هیوک بالا آمد و به چشمان خشک شده ی پسرش افتاد: "تو با کسی در مورد منو...زندگیت حرفی زدی؟!"

جینگو چنان دستپاچه شده بود که بی اختیار رانهایش را کیپ کرد تا حواسش جمع تر شود: "عه...من...نه! نمیدونم!"

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now