ووت فراموش نشه
Cнαpтer18:
صدای باز شدن در را شنید و فهمید جینگو برگشته! نمی خواست پسرش او را در این شرایط ببیند پس بلند شد تا از آن محیط دور شود که متوجه خود شد. اولین بار بعد اینهمه سال تحریک شده بود! اما چرا؟ مگر چکار کرده بود یا چه فکری کرده بود؟! فرصت نداشت به دلیلش فکر کند. خود را به مبل روبرویی رساند، نشست، پاروی پا انداخت و یکی از کتابهایش را که همانجا روی میز تلفن باز مانده بود برداشت.
جینگو تلوتلو خوران وارد شد ولی جونگ کوک دم در ماند. چون کسی او را داخل دعوت نکرده بود! چه بهتر! حتی امید داشت جینگو وعده ی کمک او را فراموش کرده خودش مشکلش را حل کند چون در همین دیدار اول او هیچ حق دخالت یا اقدامی را نداشت.
جینگو تا وارد هال شد و تهیونگ را روی کاناپه دید دوباره حس حسادتش اوج گرفت و از خشم به خنده افتاد:
"خونه رو هم بیمارستان کردی که ددی؟"هیوک از لحن بی ادب و کشدار پسرش فهمید مست کرده پس برای اینکه برویش نیاورد نگاهش نکرد. همانطور سر به زیر غرید:
"آروم حرف بزن...خوابه!"جینگو به کلی وجود جونگ کوک را فراموش کرد. شاید هنوز ته دلش امید داشت تهیونگ رفته باشد یا شاید پدرش برای جبران رفتارش کاری کرده باشد. چند قدم دیگر سرعت گرفت و خود را به ستون رساند. ولی چیزی که نظرش را جلب کرد جعبه جواهرات خالی روی میز بود. قلبش تیر کشید و فریادش را به هوا بلند کرد:
"هدیه منو دادی به تهیونگ؟!"تهیونگ با شنیدن اسمش از خواب پرید و با وحشت سر از کوسن بلند کرد. هیوک اصلاً نشنید جینگو چه گفت. همین که باعث بیدار شدن تهیونگ شده بود دیوانه شد:
"چیکار داری میکنی؟ گفتم خفه شو!" و با نگرانی به تهیونگ نگاه کرد.تهیونگ جینگو را بالای سرش دید و با عجله نشست: "اوه...من بازم خواب موندم؟!"
جینگو سعی میکرد خود را کنترل کند تا حرفی نزند و همه چیز را درست نکرده خراب تر نکند ولی مستی، زبان او را بدست گرفته بود و خواه ناخواه مجبورش میکرد زخمهای کهنه را یادآوری کند.
"همش تهیونگ همش...همش! حتی شب تولد پسرت...!"
بغض کرد و آشپزخانه را نشان داد: "من برات میز چیدم با هم جشن بگیریم اما تو..." و یک لحظه نگران شد نکند غذاها سرد شده باشند.
منگ و لنگ به سمت آشپزخانه راهی شد!تهیونگ چنان شرمنده شده بود که انگار همسرش او را در حین خیانت دیده بود! پتو را کناری پرت کرد و بی توجه به درد سوزن، چسب سرُم را از دستش کند.
هیوک نمی دانست در این شرایط گند چکار کند!خیره به جینگو از جا بلند شد و سمت تهیونگ آمد: "لطفاً ناراحت نشو اون فقط مست کرده!"تهیونگ هم بلند شد: "من بهتره برم!"
هیوک شرمگین بود. رو به او کرد: "کمی بهم وقت بده باهاش حرف بزنم و..."

YOU ARE READING
𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Vampireبوسه ی سمی (کامل شده)🩸🍷 خون پسرک آنقدر دلچسب بود که می توانست تا آخرین قطره جانش بنوشد و مثل باقی شکارهایش رها کند تا بمیرد ولی فلز سرد و سوزنده ای به لب پایینش خورد و تلخی مزه اش را حتی نچشیده حس کرد. نقره؟ زنجیر نقره؟ لحظه ای فقط سرش را عقب برد...