🩸Cнαpтer52🍷

948 270 224
                                    

"بنظرم بهتره دیگه بری"

هیوک در جواب ساکت ماند. نمی توانست دلیل این کینه ی تهیونگ را درک کند.
تهیونگ با گوشه ی چشم نگاهی به هیکل بی حرکت دکترش انداخت: "دیگه چیزی برای گفتن نمونده!"
و دوباره رو به جلو کرد و با خودش غر زد:
"من از همه بیشتر برای پیدا کردنش مشتاق بودم و از همه ی شماها زودتر دست به کار شدم! قبول دارم نوشتن وب کار احمقانه و بی فایده ای بود ولی تنها و بهترین روشی بود که به ذهنم زده بود"

هیوک برای برطرف کردن سوتفاهم گفت:
"تو بازم باید تحت درمان قرار بگیری! نمیتونم اینطوری ولت کنم!"

"درمان یا کنترل؟!" تهیونگ نیشخند به لب دوباره نگاهش کرد.

هیوک تکانی خورد و روی مبل جلو آمد:
"اینم تنها کاریه که از دست من برمیاد! لااقل تا ولاد رو پیدا کنیم و شاید با کمک بافت خون اون بتونم دارویی برات بسازم"

لحن تندش تهیونگ را سرجا نشاند. آه کشید: "میدونم ولی من دیگه نمیخوام اینطوری ادامه بدم!"

"پس میخوایی چیکار کنی؟" و از زور نگرانی طعنه زد: "خون خودتو بخوری؟!"

تهیونگ با جدیت رو به او کرد و هیوک تازه متوجه زخم گونه اش شد که بسته شده بود!
"لااقل از خوردن خون دوستام که بهتره!"
تهیونگ نیشخند زد. هیوک باور نکرد تهیونگ بویی از قضیه خون دادن او برده باشد ولی تهیونگ بعد از چند ثانیه مکث که به هیوک فرصت دفاع داده بود اضافه کرد: "چرا باید همچین فداکاری ای در حق من میکردی؟"

هیوک مطمئن شد و با دهان باز خنده ای کرد: "از کجا فهمیدی؟!"

تهیونگ هم با این حرف مطمئن شد درست فهمیده و دهانش را کج کرد: "یهو وسط روز توی مطب خون پیدا میکردی...وقتی من بخودم میومدم تو ضعف میکردی و...البته جای سوزن ها روی ساق دستت هم نشونه ی کافی بود!"

هیوک به نوعی از برملا شدن رازش خوشحال شد اما نگران برخورد بعدی تهیونگ بود. شخصیت تهیونگ غیرقابل پیش بینی بود.
"انتظار داشتی چیکار کنم؟ اجازه میدادم کسی که برام عزیزه بمیره؟"

نگاهشان به هم قفل شد و سکوتی معنادار، صحبتشان را موقتاً قطع کرد.

─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───

مینهو قبل از نوشیدن، از بالای استکان به جونگ کوک خیره شد تا ببیند اگر توانست الکل بنوشد ادامه بدهد وگرنه نمی خواست قبل از او مست کند و جونگ کوک بی خبر از نگرانی مینهو مایع تلخ را سر کشید و از تندی اش تک سرفه ای زد:
"قبلاً هم خورده بودم ولی این بنظر قوی تر میاد"

مینهو با خیال راحت جرعه ای چشید: "نمی دونستم امتحان کردی!"

جونگ کوک استکان خالی را کنار بطری گذاشت: "همین اواخر...که وارد شهر شدم"

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now