🩸Cнαpтer88-89🍷

883 235 28
                                    

130 ووت

(سالها گذشت اما ووبین نتونست با مرگ پدرش کنار بیاد حتی بجای فراموش کردن گذشته تصمیم گرفت با ادامه دادن راه استاد انتقامشو بگیره پس بعد از تموم شدن تحصیلاتش به شهر برگشتیم و با کمک مادرش به تحقیقات ادامه داد و نتایج نصفه مونده رو جمع آوری کرد تا آزمایشگاه رو دوباره راه بیندازه. همون دوران سایت کیم تهیونگ غوغا به پا کرد و نظر ووبین رو که دنبال بازمانده ها یا به قول خودش موشهای آزمایشگاهی پدرش بود به خودش جلب کرد و به منظور آشنایی و نزدیکی با کیم تهیونگ منو توی همون کافه که سر راه استودیو بود به زور وارد کار کرد...)

چشمان دوهان روی نامه قفل شد. باورش نمیشد همه چیز از همان روز اول نقشه بوده! چقدر هم جونگ سوک سهمش را خوب و کامل بازی کرده بود!

(من هیچوقت نخواستم جزوی از این داستان کثیف باشم ولی بردگی ووبین راهی جز اطاعت کردن برام باقی نگذاشته بود. رفتارهای خشن اون با من طی بیست سال گذشته شجاعت رو ازم گرفته بود و با اینکه بارها تلاش کردم فرار کنم و چند بار هم موفق شدم ولی هربار گیر افتادم و بدتر از قبل مجازات شدم چون ووبین با اینکه منو دوست داشت اما افکارش نژادپرستانه بود. در نظر اون کولی ها و بچه های بی سرپرست انگل های جامعه بودن که یا باید برچیده میشدن یا مورد مصرف قرار میگرفتن تا مفید واقع بشن رو این حساب منم که در نظر اون یکی از حرامزاده ها بودم به هر بهانه ای کتک میزد و هر وقت دلش میخواست بهم تجاوز میکرد)

دوهان حس کرد رگهای سرش تیر کشیدند.
هیچ فکر نمیکرد خواندن یک تکه کاغذ انقدر عذابش بدهد! یک نگاه به باقی صفحه انداخت. چیز زیادی نمانده بود. مثل درسی که شب امتحان باید میخواند و تمام میکرد. پس بدون تامل ادامه داد تا به شکنجه هایی که جونگسوک تمام این مدت تن داده بود فکر نکند.

(قصدم کشتن ووبین نبود نمیتونم بگم فکرشو نکرده بودم ولی از تو و عشقت ناامید شده بودم و دیگه راهی برام نمونده بود. میدونستم رئیس پلیس در جریانه و از خالی بودن کارتن خبر داشتم ولی من هم برنامه ی خودم رو داشتم و برای وقت کشی و دم دست نگه داشتن ووبین مجبور بودم با نقشه ی شما پیش برم. در جریان آزمایشگاه اشاره کردم که استاد یکی از نسل دراگون ها رو پیدا کرده بود و به نحوی تونسته بود در راستای پیشبرد اهداف آزمایشگاه ازش استفاده کنه! و حالا ووبین هم با جسارت تمام قصد داشت همین کارو بکنه! نمیدونستم شاهزاده دعوت به همکاریشو قبول میکنه یا نه ولی نمی تونستم ریسک کنم و دست رو دست بذارم چون مطمئن بودم اگه ووبین جواب رد بشنوه مثل پدرش به زور متوسل میشه پس خودم هر طور بود راه های ارتباطی رو با ولاد پیدا کردم و باهاش تماس گرفتم!)

نفس دوهان از چیزی که خواند گرفت! هیچ فکرش را نمی کرد قضیه تا رومانی و نوادگان ولاد سوم پیش برود. عجیب تر اینکه آن گارسون به ظاهر معصوم در تمامی این جریانات دخیل باشد!

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈWhere stories live. Discover now