🩸Cнαpтer32🍷

1.1K 305 35
                                    

"خوشمزه‌ست؟"
جونگ سوک با هیجان و کنجکاوی به دوهان نگاه کرد.

"اوهوم!" دوهان با دهان پر نمی توانست حرف بزند. سر تکان داد و انگشت شستش را برایش بالا برد.
نیش جونگ سوک با خجالت باز شد: "دفعه بعد بهت لیست میدم موادشو کامل بخری اونوقت میبینی دستپخت واقعی من..." و یک لحظه متوجه نگاه متعجب دوهان شد و هول کرد.

"منظورم اینه...تا به خونه خودم برنگشتم هرچی دوست داری بگو درست کنم...بلدم!"

دوهان در تلاش برای فرو بردن غذا دست به لیوان آب برد. جونگ سوک سر به زیر چنگال در غذا میچرخاند و با بشقابش بازی میکرد:
"من در واقع آرزوم بود آشپز بشم ولی خب...نشد! یعنی خانواده هیچوقت حمایتم نکردن منم برای این که هزینه دانشگاهمو جور کنم وارد کار کافه شدم بعد که مادرم مرد پدرم دیگه رفت پی زندگیش و..."

دوهان از بالای لیوان پسرک را نگاه کرد و یک لحظه حس کرد این جوان شوخ و وراج و شاداب در واقع یک کاراکتر ساختگی است و در واقعیت یک شخص افسرده و منزوی و حتی وحشتزده و تنها آنجا روبرویش نشسته!

جونگ سوک در ادامه ی حرفهایش سرش را بلند کرد و با دیدن چشمان خیره ی دوهان، خنده ی عجولانه ای کرد: "لعنت! بازم پرحرفی کردم شرمنده!"

آب در گلوی دوهان پرید و کم مانده بود خفه شود. سرفه کنان لیوان را روی میز برگرداند
"نه نه...من فقط...ناراحت شدم یعنی...فکر میکردم اونجا تو کافه خوشحالی!"

جونگ سوک دهانش را باز کرد شاید توضیح بدهد ولی منصرف شد و باز نقاب خندانش را به صورت زد: "اوه خوشحالم! البته که خوشحالم...حالا اینا رو ول کن تو تعریف کن چطور شد اینطور شد؟!" و با نوک چنگال به سر و صورت او اشاره کرد.

دوهان با دستمال سفره دهانش را تمیز کرد و عقب تکیه زد: "مشکلات شغلی!"

"همین؟!"

"همین!" دوهان به اجاق گاز نگاه انداخت و از دیدن کتری و قوری آماده نیشش باز شد:
"پس چایی هم داریم!"

جونگ سوک با اخم سر تکان داد. همانطور که حدس میزد صحبت و صمیمیت و نزدیکی با این پلیس جذاب کار سخت حتی نشدنی بود.

─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───

تهیونگ سعی کرد جلوی شکل گرفتن لبخند هیجان زده اش را بگیرد: "چطور؟ فقط چون اسمشو گفتم؟"

"اوهوم" هیوک کاملاً جدی به او خیره شده بود.

"شخص...شخص خاصی نیست! از مدلهای جدید آتلیه ست!"

"اگه شخص خاصی نبود وقت به هوش اومدنت صداش نمیکردی!"

"نیست...باور کن نیست!" تهیونگ از اینکه هیوک سوالات خصوصی میپرسید تعجب کرده بود!
"ذاتاً تازه اومده هنوز یه هفته نشده..."

𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang