تهیونگ درحالی که تیشرت سفیدش را به تن میکرد روی مبل کنار هیوک نشست:
"این خون رو از کجا آوردی؟!"هیوک شیشه را روی میز گذاشت. آنقدر عجله داشت که نمی توانست هیجانش را مخفی کند:
"دیشب به ذهنم زد...یه چیزایی قاطی کردم...فکر کنم کار کنه!"تهیونگ با لکنت هیوک متوجه دستپاچگیش شد و تردیدش قدرت گرفت: "دیشب که من زنگ زدم خونه بودی!" قصد نداشت تا گرفتن جوابش شیشه را بردارد!
هیوک با لحن حق به جانبی غرید: "تو الان داری منو بازخواست میکنی؟!"
تهیونگ نگران از رنجاندن دکتر بالاخره نگاهش را بالا آورد. چهره ی هیوک درهم کشیده بود: "من کل شب بیدار موندم و روی این کار کردم اونوقت تو..."
تهیونگ معطل نکرد و بطری را برداشت تا بیشتر از این دکترش را عصبانی نکند: "این...خون کیه؟"
هیوک خنده ی سردی کرد: "مال من نیست نترس!"
تهیونگ دیگر نمی توانست نگاهش را از رنگ تیره ی شیشه بگیرد. هوس نوشیدن با حس تلخ نیاز آمیخته، دو دلش میکرد. خصوصاً که هیوک با این عجله سرصبحی خودش را رسانده بود و از جواب دادن به او به وضوح فرار میکرد ولی نگاه منتظری که رویش بود اجازه ی پرسیدن سوال بیشتری به او نمیداد پس در بطری را باز کرد و بی اختیار بو کرد.
خون بود اما حس آشنایی در پس رایحه اش بود!دلتنگی بی دلیلی بغض به گلویش انداخت.
"همینطوری...همشو بخورم؟!"
نمی فهمید چرا هنوز هم سعی میکرد از نوشیدن طفره برود!هیوک اطمینان بخش ترین لبخندش را به زور به لب آورد و گفت: "بخور ببینیم چی میشه!"
و تهیونگ چشمهایش را بست و شیشه را در یک جرعه سر کشید.
─── ・ 。゚⊛: *.🩸.* :⊛゚。・───
همه چیز چنان غیرمنتظره و با سرعت اتفاق افتاده بود که دوهان حتی نتوانست از جلوی در تکان بخورد. مسلماً آن مرد ناشناس با آن حرفهای عجیب و بچگانه نمی توانست مینهو باشد!
یعنی آدرس را اشتباه آمده بود یا مینهو عقلش را از دست داده بود؟!پوشه را دوباره زیر بغلش فرو کرد و اینبار زنگ در را با لجاجت سه بار زد حتی بار سوم دستش را دیرتر کشید تا حسابی زنگ بخورد!
مینهو مجبور شد دوباره در را باز کند و با خشونت مقابلش ظاهر شود: "چته؟ مگه نشنیدی چی گفتم؟!" لحن سرد و اخمهای گره خورده اش میزان جدیتش را نشان میداد.
"تو چی؟! اصلاً شنیدی من چی گفتم؟"
می خواست پوشه را برای تاکید حرفهایش دوباره بیرون بکشد ولی منصرف شد. کاملاً معلوم بود برای مینهو دیگر داستان آزمایشگاه و کیم ووبین و...همه چیز اهمیتش را از دست داده بود."چی میخوای وو؟!" مینهو با تظاهر به کلافگی دست به سینه گره زد.
"باید باهات حرف بزنم لی!" دوهان هم سعی کرد لحنش همانقدر سرد باشد.
ESTÁS LEYENDO
𝗣𝗼𝗶𝘀𝗼𝗻 𝗞𝗶𝘀𝘀║𝗞𝗼𝗼𝗸𝗩 ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Vampirosبوسه ی سمی (کامل شده)🩸🍷 خون پسرک آنقدر دلچسب بود که می توانست تا آخرین قطره جانش بنوشد و مثل باقی شکارهایش رها کند تا بمیرد ولی فلز سرد و سوزنده ای به لب پایینش خورد و تلخی مزه اش را حتی نچشیده حس کرد. نقره؟ زنجیر نقره؟ لحظه ای فقط سرش را عقب برد...