هانیول
عقربه های ساعت نزدیک ده میشد و این یعنی باید زودتر حاضرمیشدیم که برگردیم سئول همه وسیله هامونو جمع کرده بودیم با نارا از پله ها اومدیم پایین
چمدونامون رو جلوی در گذاشتیم تو حال کسی نبود رفتم همه جاروچک کردم که درو قفل کنم وقتی اومدم جلوی در نارا گفت
+ حالا با کی برگردیم ؟
_ نمیدونم صبر کن ببینم خودشون چی میگن فقط امیدوارم با اون تو یه ماشین نباشم
+ با کی؟
نزدیک گوشش شدم و با صدای اروم گفتم
_ آقای خودشیفته
نارا زد زیر خنده و منم خندیدم ولی با صدای جونگین
برگشتم دیدم اومده جلو
کای : چمدونتونو بدید من بیارم
هانیول : نه میاریم خودمون
کای : نه سنگین ، بعدم شما با ما میاید ...بکهیون با
سوهو و سهون میره
نارا : اخه زحمتتون میشه
کای : نه اختیار دارید بفرمایید
بعدش جونگین رفت و نارا نزدیکم شد چقدر جونگین
جنتلمن برعکس بعضیا
از گوشه چشم نگاهش کردم دیدم داره ییشینگ رو نگاه میکنه معلوم
نیست چی بینشون شده که اینجوری نگاهش میکنه
یک ربع بود سوار ماشین شده بودیم ولی هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشده بود یه جورایی جو سنگینی بود خواستم حال و هوا رو عوض کنم
هانیول : اگر یه موزیک بزارید بد نیست چند ساعت مونده تا برسیم
کای : آره اصلا حواسمون نبود الان میزارم
موزیک لایتی بود حس خوبی میداد بهم ولی ییشینگ و نارا انگار که تو خودشون باشن فرقی نداشت واسشون موزیک باشه یا نه
به نارا نگاه کردم به پاش زدم تا حواسشو بهم بده با سرم پرسیدم
چیزی شده؟ ولی اون با سری که به بالا حرکت داد ردش کرد ولی حسم خلافشو ثابت میکرد زیاد گیر ندادم شاید دوست نداشت در موردش حرف بزنه بعد چند ساعت رسیدیم به سئول من آدرس خونه رو دادم ، چهل دقیقه بعد دم در خونه پیاده شدیم
نارا از اونجا خودش رفت خونه منم بعد از خالی کردن چمدون و یه دوش کوتاه اماده شدم برم به مقرمون
+ از شنود چیزی دستگیرتون شد ؟
_ قربان چیز خاصی نبود همش حرفای عادی فقط یه شب انگار بحثی بود اگه میخواین خودتون گوش بدید
هدفونو گذاشتمو شروع کردم به گوش دادن ، این مال همون شبیه که سهون و سوهو تصادف کرده بودن
+ سهون چته؟ جلوی بقیه یکم خوددار باش
_ اون عوضی رو تا جاش نشونم آروم نمیشم میدونی تا چه حد میتونم دیوونه بشم که ؟
+ اینجوری نمیشه پاشو برو دوش بگیر ، دیوونه شدن تو دردی رو دوا نمیکنه الان فقط باید حواسمونو جمع کنیم سوتی ندیم دستشون
صدای در اومد بعدش جونگین وارد شد حرفای بینشون یه جوری انگار از قضیه خبر نداره و بحث تصادفو پیش کشیدن
هدفونو کشیدم پایین گفتم فردا شبش تو اتاقی که جونگین و ییشینگ بودن اوصدا هارو بزار حدود ساعت ۱۱ به بعد همون شبی که جونگین رفت بیرون و دیر وقت برگشت
+ چیشده انقدر آشفته ای ؟
_ سروکله سوزی پیداش شده سوهو من دیگه حوصلشو ندادم نمیکشم
+ دوباره ؟ چی میخواد بعد این همه مدت ؟
_ چرت و پرت تحویلم داده ، پشیمون که رفته
خیلی پرو که بعد اون همه داستان برگشته میگه پشیمونم ،رو بهش ندی جونگین
_ نه حواسم هست نمیزارم دیگه پاش باز بشه به زندگیمنارا
دو روز از اون مسافرت میگذشت خبر خاصی نبود
توی اتاق شرکت نشسته بودم که هانیول پوفی کرد و رو به من گفت
+ باید یه کاری بکنیم
_ چه کاری؟
+ تو باید به سهون نزدیک شی یه جوری به لپ تاپش دسترسی پیدا کنی در مقابل منم باید یه جوری تو دفتر سوهو بگردم
_ فک نمیکنم سهون لپ تاپشو از خودش جدا کنه
+ این دیگه کار خودته مخصوصا وقتی بهش گفتی کراش داری روش
_ یاااا من اونو الکی گفتم
+ به من ربطی نداره باید دلبر بشی بری سمتش وگرنه خودش هیچیو وا نمیده بگه بفرمایید این مدرک
پوفی کشیدم مجبور بودم باید یه فکری میکردم چون با دست دست کردن هیچی گیرمون نمیومد
بعد کلی فکر کردن راهی اتاق سهون شدم ، در زدم با
جوابش وارد شدم
+ سلام خانوم موک از این ورا
_ سلام راستش اومدم بگم
+ اول بفرمایید بشینید
_ نه کار دارم میخواستم بگم من میخوام برم با شرکت سیتی استیل صحبت کنم امروز قرار ملاقات داریم گفتم اگه وقت دارید با من بیاید اونجا بدون اینکه یه نگاه به ساعتش بکنه سرشو بلند کرد
+ واسه شما همیشه وقت هست بریم
لبخندی زدم و تشکر کردم
توراه شرکت زیاد حرف خاصی رد و بدل نشد اونجا که رسیدیم رفتیم
تو اتاق کنفرانس تا صحبتامون رو بکنیم تقریبا همه چیز خوب پیش رفته بود بعد دو ساعت از اون ساختمان بیرون زدیم سهون پیشنهاد ناهار داد منم که گشنه بودم قبول کردم داخل رستوران که شدیم انگار اونجا سهون رو میشناختن سریع میز و اماده کردن
+ معلومه زیاد به اینجا میاید
_ آره غذاهاش خیلی خوشمره اس و وییو خوبی داره
+ غذاشو که اول باید تست کنم ولی جاش که خوبه من خوشم اومد ، فک کنم شما اهل گردش و اینا باشید درسته ؟
_ آره مشخصه ؟ اگه من تو اون شرکت نباشم اونا همونجا از کار زیاد میپوسن
باهم زدیم زیر خنده گارسون اومد سفارش دادیم وقتی رفت
دوباره سر صحبتو باز کردم
+ میتونم سوال شخصی ازتون بپرسم؟
با لبخند جوابمو داد
_ البته بپرسید
+ شما و سوهو خیلی وقته باهم دوستید ؟
_ آره ما از دبیرستان باهم دوستیم ، سوهو تو کلاس همیشه جدی بود ولی من یکم شر بودم یه بار باهم دعوا کردیم ولی بعدش یواش یواش صمیمی شدیم
+ چه جالب حس کرده بودم خیلی باهم صمیمی هستید، البته الان هم شیطنتتون رو دارید
با حرفم خندید و تکیه داده بود به صندلی که دوباره اومد جلو نزدیک میز یکم خودشو جمع کرد
_ البته این شیطنت رو هرکسی نمیبینه
دوباره رفت عقب یه تای ابروشو داد بالا با یه نیشخند بهم نگاه کرد
همون موقع غذا ها رو اووردن و مشغول شدیم ولی با سوالش سرمو اووردم بالا
_به نظر ادم تنهایی میای ؟
+ تنها؟ از چه نظر؟
_ منظورم دوست پسر نیست کلا تنها زندگی میکنی درسته؟
چشمام چهارتا شده بود اون از کجا فهمیده من تنهام؟ نکنه دنبالم کرده ؟
+ اوممم خب شاید ولی از کجا میگی این حرفو ؟
_ بلاخره ...
+ ولی به نظر تو تنها نمیای منظورم دوست دختر و ...
یه نیشخند زدم تکیه به صندلی دادم نگاهش کردم
_ اتفاقا برعکس چیزی که فک میکنی
+ یعنی میخوای بگی تنهایی ؟
_ آره بهم نمیاد ؟
+ اصلااا ...
_ ولی باید باور کنی شایدم خودت ببینی تنهام از کجا معلوم
اوه نههه یه جورایی غیر مسقیم داره ...
بدون اینکه ادامه بدم لبخند زدم مشغول غذا خوردن شدم➖➖➖➖➖➖➖
از این به بعد سعی میکنم زودتر آپ کنم
حواستون باشههه 😍🤩
راستی کاور جدید رو دوست دارید ؟

ESTÁS LEYENDO
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...