part 32

25 4 0
                                    

هانیول
تو ماشین به سمت شرکت تهویه سبز میرفتیم که بعد طی مسیری متوجه شدم راهمون رو داریم اشتباه میریم رو به سوهو گفتم :
+ اینکه مسیر شرکت تهویه سبز نیست
_ آره چون نمیریم اونجا
+ نمیریم ؟؟ پس کجا داریم میریم ؟
_شرکت نسیم حرارتی
+ چرا اونجاا؟ مگه ما الان با اونا قرار نداشتیم چرا داریم میریم یه شرکت دیگه؟؟؟
_ میشه انقدر حرف نزنی و صبر کنی ؟؟؟؟
با اخمای توهم رفته نگاهش کردم و گفتم
+ من حرف نزنم ؟ تو معلوم نیست داری چیکار میکنی بعد من هیچی نگم ؟ من نباید بدونم چه خبره؟
با صدای بلند بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت :
_ چون با اون شرکت به توافق نرسیدیییییم الان دیگه فهمیدی
+ جالب شد کی حرف زدی؟ کی به نتیجه نرسیدی ؟؟
یهو سرعت ماشین رو زیاد کرد و پیچید سمت کنار خیابون یهو زد رو ترمز ، این بشر تعادل ندارهه
+ این چجور رانندگیه ؟
نفس محکمی کشید و به سمت من کج شد و با لحن آروم گفت
_ چرا به حرفای من توجهی نمیکنی ؟ اگر صبر میکردی میرسیدیم اونجا بهت میگفتم تو اصلا مجال حرف زدن نمیدی
نگاهمو از خیابان گرفتم و به سوهو دادم
+ چون باید از قبل به من میگفتی آقاای کیم
یک پلک سنگینی زد و یک کم دیگه نزدیک تر شد و گفت
+ الان دارم میگم من با اون شرکت تلفنی حرف زدم ولی به توافق نرسیدیم پس رفتم سراغ گزینه بعد، فکر کنم تا این حد رو خودم بتونم به تنهایی انجام بدم
با فکری که از سرم گذشت با یه باشه بحث رو تموم کردم ، شاید از قصد نمیخواسته با اون شرکت همکاری کنه ولی دلیلی نداره قبلش بگه باید خودم ته توی قضیه رو دربیارم بعد از چند ثانیه با تعجب نگاه کردن به من راه افتاد و تا اخر مسیر حرفی رد و بدل نشد
توی اتاق مدیریت نشسته بودیم و من تمام حواسم پیش سوهو بود به غیر حرف های عادی چیزی نمیگفتند انگار که یه مدتی همو ندیده باشند مدیر اونجا تو برخورد اول خیلی خوش اخلاق به چشم اومد البته برعکس دوستش بزرگوارش ، بعد از چند دقیقه با امدن مدیر فروش شرکت با کمی فاصله از اون دو نفر نشستیم تا لیست تجهیزات رو چک کنیم و بلاخره لیست نهایی رو تایید کردم بعد گذشت چند دقیقه مدیر شرکت که آقای کیم جونگده بود با لبخند گفت :
+ مهندس ها بلاخره به توافق رسیدید ؟
منم با لبخند محوی گفتم :
_ بله فقط مونده شما به توافق مالی البته با تخفیف برسید
با شنیدن حرف من آقای کیم زد زیر خنده سرشو تکون داد
سوهو : لیست قیمت رو به دستم برسون البته با تخفیف
بعد از خارج شدن از دفتر مدیریت سوهو به من گفت برم تو ماشین منتظرش باشم و خودش اینجا کار داره منم که حس کنجکاوی زیاد بهم اجازه نمیداد برم ازش جدا شدم صبر کردم تا اون بره منم پشت سرش راه افتادم تو طبقه پایین پشت در معاونت با نگاه کردن به این طرف و اون طرف محو شد با فاصله ایستادم و وقتی یکی از کارمند ها داشت رد میشد اسم معاون رو پرسیدم و با یاداشت کردن اسمش از ساختمان خارج شدم و دم ماشین منتظرش شدم

نارا
با تماسی که از طرف هانیول داشتم سریع حاضر شدم و اومدم به خونه اش ، حالا روی کاناپه رو به روی هانیول نشسته ام و منتظرم تا خبراشو بگه
+ من آماده ام شروع کن
_ خب با بررسی حسابای بانکی راننده های شرکت یکیشون مبلغ های دریافتی بالایی داشته ، واریزکننده هارو چک کردیم فک میکنی به اسم کی باشه ؟
+ صد در صد سهون نیست پس کیه؟
_ یکی از کارمندای شرکت پدر سوجین
+ خب این خودش یه مدرکه
_ نه تا وقتی اون کارمند و راننده اعتراف نکنند
+ چرا نکنند ؟ وقتی بگیریمشون بلاخره اعتراف میکنن ولی الان نمیشه لو میریم
_ دقیقا فعلا باید منتظر باشیم ولی از یه طرف باید حتما از سهون یه مدرک گیر بیاریم ... نارا تو باید یه جوری بری خونه سهون
چشمام از تعجب گرد شد با صدای بلند گفتم
+ میدونی خونه رفتن من با اون مصادف با چی میشه؟
یهو هانیول زد زیر خنده منم چپ چپ نگاهش کردم
_ تهش یه شب خشن رو میگذرونی
دوباره با صدای بلند زد زیر خنده و منم با کوسن روی کاناپه زدم تو سرش
+ عوضییی نخند
ولی اون از موضع خنده پایین نمیومد و با ابروهایی که هی بالا می انداخت میخندید ، چند دقیقه به همین حال گذشت و من رفتم سمت اشپزخونه و دوتا قهوه اماده کردم و اومدم
_ ولی نارا واقعا یه جوری باید بریم خونه سهون تنها کسی هم که میتونه تویی
نفس عمیقی کشیدم و گفتم : سعی میکنم یه راهی واسش پیدا کنم راستی تو بگو اون روز چرا با جونگین نرفتی با سوهو رفتی؟
_ چون از قبل قرار بود بریم واسه تجهیزات تهویه با یه شرکتی حرف بزنیم ولی جونگین چرا انقدر عصبانی شد نمیدونم
+ شما که رفتید پاشد رفت در رو هم پشت سرش کوبید ...
یه نگاهی به هانیول خنگ انداختم و تو دلم واسه جونگین متاسف شدم که گیر هانیول افتاده
_ اینو ولش کن اونجا سوهو مشکوک بود بعد جلسمون به من گفت برم تو ماشین خودش یه کاری داره و رفت به دیدن یکی ولی نتونستم بفهمم واسه چی
چشمام رو ریز کردم یکم فکر کردم و گفتم : اونجا هم زد و بند داره ؟
_ نمیدونم باید یه امار بگیریم بعد معلوم میشه
سرم رو تکون دادم و با پیشنهاد هانیول واسه شام موندم پیشش ....

see diamondWhere stories live. Discover now