هانیول
شب پر از استرسی داشتیم و تونستیم محموله قاچاق رو گیر بندازیم الانم پای چند نفر گیر افتاده توی این قضیه و باعث میشه سهون و اصل کاریا تحت فشار قرار بگیرند با هر زحمتی بود بعد ۵ ساعت نخوابیدن دوش گرفتم و اماده شدم برم سرکار ... توی شرکت بدون برخورد با کسی وارد دفترمون شدم نارا زودتر از من رسیده بود ولی سرش روی میز بود معلوم اونم درست نخوابیده
بدون سر و صدا نشستم پشت میز و مشغول کار شدم ، بعد یه ربع نارا بیدار شد+ کی اومدی؟
_ یه ربعی میشه ، خوابت میاد بیشتر استراحت کن
+ نه دیگه باید به کارای اینجا برسم
_ دلم میخواد واکنش سهونو ببینم
+ من میرم یه سرو گوشی آب بدم
_ نه فعلا زوده و اینجوری شک میکنه
بدون کار اضافه ای مثل هر روز کارامونو انجام دادیم موقع ناهار باهم رفتیم سمت اتاق سهون که مثلا باهم بریم واسه ناهار اما وقتی به اتاقش رسیدیم منشی گفت امروز کلا نیومده و ماهم راه افتادیم سمت اتاقمون دوباره
+ اینکه نیومده یعنی تو دردسر افتاده
_ آره احتمالاولی این باعث نمیشد بیخیال بشینم تا خبری ازش بشه
به نارا گفتم میرم ببینم یه سرنخی پیدا میکنم یا نه به و بقیه هم بگه رفتم به خاطر کار بیرون و سر پروژه .
با ماشین سمت ادرسی که تیمم از مکان سهون واسم فرستاده بودند رفتم ، همونجایی که یه دفه اومده بودیم اون ویلایی که برای پدر سوجین بود
با فاصله پارک کردم و نشستم منتظر تا ببینم سهون کی میاد بیرون و کجا میره بعد از یه ربع ماشینی که سوجین پشتش بود از اونجا امد بیرون و بعد از اون سهون امد بیرون سوار ماشین شد و راه افتاد با فاصله پشتش راه افتادم بعد از گذشت ده دقیقه به منطقه ای وسط شهر رسیدیم سهون اونجا متوقف شد ولی از ماشین پیاده نشد یک دقیقه بعد مردی با کت و شلوار و کیف چرمی سوار ماشینش شد و راه افتادند و همینجور به سمت پایین شهر میرفتند تو یکی از محله های شلوغ اونجا پارک کردند و از ماشین پیاده شدند و وارد ساختمانی شدند منم دنبالشون رفتم ولی تو طبقه سوم نفهمیدم وارد کدوم واحد شدند ، نخواستم ریسک کنم و بمونم پس از اونجا بیرون اومدم منتظر موندم گوشیمو در اوردم و تا سهون با اون مرد کت شلواری از اونجا بیرون امدند سریع شروع به عکس گرفتن کردم تا هویت اون مردو شناسایی کنیم .
بعد از اونجا سهون بدون هیچ کار مشکوکی به خونه برگشت ...فردای اون روز ایمیلی که در مورد هویت اون مرد کت و شلواری به دستم رسید اون وکیل پدر سوجین بود و اینکه با سهون بودن یعنی با اون کار به مشکل برخوردند نیشخندی زدم و منتظر نارا موندم تا بهش خبر بدم
نارا
بعد از اینکه سوله از طرف ما پلمپ شد راننده شرکت غیبش زده بود دو نفرو گذاشته بودیم دم خونش ولی بعد دو روز خبری ازش نبود مالک سوله رو هم نتونستیم پیدا کنیم و با حکم ریختن خونش و تمام مدارکش رو ضبط کردن تو مدارک موجود هیچ چیز مشکوکی نبود غیر از حساب بانکیش که از اون حساب واسه راننده شرکت پول واریز شده بود و شماره حسابی که پول زیادی رو به حساب ... پول میریخته که وقتی پیگیر شدیم برای یه شرکت سوری که همه چیزی که دستگیرمون شد فقط برای پولشویی ازش استفاده میشد و بیشتر مورد برسی قرار گرفته بود
اما چیزی که اهمیت داشت این بود که اونا دیگه نمیتونن پولی جا به جا کنند .
یه پیام روی گوشیم ظاهر شد : ( همین الان افرادتو به این ادرس بفرست خودت نیا ...، آهو )
لوهان بود بدون فکر سریع واسه تیم فرستادم و زنگ زدم همین الان برن اونجا ...

YOU ARE READING
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...