part 8

22 5 0
                                    

هانیول :
مطمئنم امروز تو شرکت حوصلم سر میره تنهایی باید چیکار کنم ... تو همین فکرا بودم گوشیم زنگ خورد تماسو وصل کردم چانیول با صدای اروم گفت امروز بعد تایم کاریت چیکاره ای ؟
منم گفتم احتمالا کار خاصی چطور ؟
پس میام دنبالت بریم یه جایی
باشه ای گفتم و تماسو قطع کردم و تو شرکت سمت اتاقم میرفتم که یهو سهونو دیدم داره از رو به رو میاد وقتی بهم رسید گفت

+ سلام ساعت ده و نیم بیایید اتاق سوهو جلسه اس
_ چرا اتاق ایشون ؟
+ چون فقط سه نفریم ، راستی چرا وقتی مدارک مشکل داشت به خودم نگفتید ؟
_ حس کردم باید به خود اقای کیم بگم
+ از این به بعد اگه مشکلی بود به خودم بگی بهتره دوست ندارم کارم زیر سوال بره البته اگه مشکلی بود که فک نکنم مشکلی باشه
_ امیدوارم همینطور باشه آقای اوه
سهون با اخم ریزی از کنارم رد شد و منم اومدم توی اتاقم برعکس وقتی اتاقو خالی دیدم یه پوفی کشیدمو نشستم پشت میز یه نگاهی به کارای امروز انداختم و خودمو آماده کردم واسه جلسه

وارد اتاق کیم سوهو شدم و دیدم سهون و یه نفر دیگه بغلش نشسته سلام کردم و مجبورن کنار سوهو نشستم
رو به سهون گفتم
+ مگه نگفته بودید سه نفریم ؟
یه نیم نگاه به نفری که کنارش بود انداختم
- باید معرفی کنم آقای کیم جونگین مدیر اجرایی این پروژه هستن و به خاطر ماموریتی نبودن و تازه اومدن
+ سلام خوشبختم آقای کیم من پارک هانیول هستم
× خوشبختم خانوم پارک
بعد سوهو گفت اگه معرفی تموم شد بریم سراغ کارامون و شروع کرد به یه سری توضیحات
من حواسم به حرفای سوهو بود ولی حس سنگین نگاه کسیو روم حس میکردم ولی هربار چشممو میچرخوندم چیزی نبود ، برخلاف همیشه سوهو آروم بود و آخر جلسه رو به من گفت این نقشه هارو چک کنین اگه ایرادی نداشت یه نسخه هم واسه همه اعضا بفرستید

اومدم سمت اتاقم و شروع کردم به چک کردن نقشه ها تقریبا ساعت ۵ بود که کاراشو تموم کردم و واسه همه فرستادم ولی یه نفر موند ...
من که ایمیل اون آقا رو ندارم ، پوفی کشیدمو مجبور شدم نقشه هارو حضوری واسش ببرم
از منشی اتاقشو پرسیدم و رفتم اونجا از منشیش پرسیدم که آقای کیم هست گفت نه باید چند دقیقه منتظر باشید میان بفرمایید بشینید
حالا مجبور بودم بشینم منتظرش تا بیاد تو فکر بودم که که یهو با صدایی به خودم اومدم
- خانوم پارک ؟
سرمو بلند کردم تا دیدمش بلند شدم
+ سلام ببخشید حواسم نبود
با لبخند محوی گفت
- بفرمایید داخل
+ اومدم نقشه هارو بهتون بدم چون ایمیلتون رو نداشتم
- پس صبر کنید بنویسم واستون ، بشینید تا بگم قهوه بیارن
+ ممنون بنویسید میرم
- تا اینجا اومدید پس بشینید تا یه قهوه باهم بخوریم
+ ممنون
- بفرمایید این ایمیلم
برگه رو که ازش گرفتم دیدم پایین ایمیلش شماره تلفنشم نوشته نگاهم به برگه بود که گفت
- راستی هر موقع جایی به مشکل برخوردید یا سوالی داشتید ازم بپرسید
+ حتما
وسیله هامو جمع کردم که برم گوشیم زنگ خورد چانیول پشت خط گفت که یه کاری واسش پیش اومده و امروز وقت نمیکنه بیاد پیشم
به ساعت نگاه کردم تقریبا اکثر کارمندا رفته بودن و منم به خاطر اون نقشه های بیخود مجبور شدم تنها تا الان بمونم همینجوری اومدمم سمت آسانسور سوار شدم چند ثانیه نگذشته بود که یهو برقا رفت و آسانسور با سرعت ول شد دستمو به میله آسانسور دادم ولی چشام سیاهی رفت و قند خونم پایین افتاد و دیدم تار شد ....

نارا :
بعد از اینکه از خرید اومدیم یه استراحت کوچیک کردمو شروع کردم به حاضر شدن به ساعت نگاه کردم دیگه یواش یواش باید میرفتم پایین تا بریم واسه مهمونی یه نگاه تو آینه به خودم کردم
وااااووو این لباس خیلی به تنم نشسته بود مخصوصا با این میکاپ و خط چشم گربه ایی یه چشمک به خودم زدمو رفتم پایین
وارد لابی شدم نگاه همه رو من قفل شده بود وقتی جانگ سرشو اوورد بالا چند دقیقه فقط محو من شده بود با نزدیک تر شدن بهشون یهو هول کرد سرفه کرد بعدم سلام کرد همون لحظه بک گفت واااو و اومد نزدیک ترو گفت امشب قرار چشم همه رو محو خودت کنی لیدی و با خنده عقب کشید
لبخند ملیحی بهش زدم یهو جانگ گفت خب دیگه بریم البته معلوم بود میخواست پرستیژشو حفظ کنه
وارد سالن مجلل هتل شدیم همه چیز خیلی عالی طراحی شده بود وقتی به همراه جانگ به سمت آقا و خانم سن بالاتری سمت دیگه سالن میرفتیم همه نگاها روی ما زوم شده بود ولی نگاه یه سری آزار دهنده بود
بعد از معرفی جانگ و بکهیون با آقای کیم گرم صحبت شدند و منم ازشون فاصله گرفته بودم و حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم یکم توی سالن بچرخم و همه جاشو ببینم ، نزدیک یه راهروی شدم که انتهاش فضای سبز بود و همینجوری نگاه میکردم که یکی نزدیک گوشم گفت به به سرکار موک
با این اسم شوک شدم برگشتم سمتش که دیدم شیومین بود ولی اون اینجا چیکار داشت ؟
لبخند ملیحی زد و گفت خب اینجا چیکار میکنی ؟
دقیقا همین سوالو از خودش پرسیدم و خندید گفت این لباس خیلی بهت میاد توش مثل پرنسسا شدی
یه اخم ریز کردم گفتم انقدر چرت نگو بگو اینجا چیکار داری شیومین ؟

شیو : ای بابا هنوز اخلاقت همونجوریه حتما دلیل
داره دیگه بیا بریم تو فضای آزاد حرف بزنیم اینجا فضول زیاد هست
توی فضای سرسبز بغل درختای بلند گوشه حیاط صحبت میکردیم که شیومین بهم نزدیک شد و گفت حالا قرار گوش کیو ببری که اینجوری تیپ زدی اومدی اینجا ؟
با اخم بهش گفتم لازم نکرده تو بدونی
شومین با یه اخم ظریف گفت نکنه همون مردی که زل زده به ما ؟

سرمو چرخوندم دیدم لی با پوزخند نگاهمون میکنه و پشت سرش سوجین اومد یه نیش خند بهمون زد ... لی دستشو برد سمت کمر سوجین که برن داخل
همینجوری که نگاهشون میکردم شومین گفت
ممممم پس ایشونههه خوشتیپم هست ولی به پای من که نمیرسه هوم؟
دوباره با اخم نگاهش کردم " همه چیو خراب نکنن "

➖➖➖➖➖➖➖

اینم پارت جدید امیدوارم خوشتون بیاد 😍😍

see diamondWhere stories live. Discover now