نارا :
تازه نشسته بودیم که سهون رو به من گفت
البته مهمونای جدیدمونم کنارمونن
سهون : راستی نارا با سیستمت به مشکل که بر نخوردی؟
نارا : نه درستش کردید دیگه مشکل حل شد
سهون یه ابروشو انداخته بود بالا و با حالت شیطون بهم گفت
سهون : ولی تو حتما یه چیزیشو اشتباه زدی نخواستی بگی ، زرنگ بازی ؟
نارا: نه اصلا اینجوری نیست
سهون : راستی اینچئون خوش گذشت ؟
نارا : بد نبود ولی آقای جانگ بیشتر بهش خوش گذشت
یه نیم نگاهی به لی انداختم با یه پوزخند
لی: اخه نه به شما خوش نگذشت ؟
در حالی که پامو رو پام انداختم و دستمو بردم زیر چونه ام زل زدم به لی و گفتم
نارا : داشتم به این فکر میکردم که پیشنهاد سفر مجدد بهتون بدم ...
لی با یه لبخند کش اومده گفت
لی : شما بیشتر به فکر خودتونید تا من
نارا : کافر همه را به کیش خود پندارد
سهون با حالت شیطونی که چشماشو ریز کرده بود پرسید
سهون: تعریف کنید ببینم به کی بیشتر خوش گذشتههه
یه نگاه به لی و یه نگاه به سهون کردم و زدیم زیر خنده ولی لی چپ چپ نگاه کرد به سهون
سهون: حالا که اینجوره یه دفه دیگه باید بریمسهون منو رو داد دست من و گفت لیدی انتخاب کن و با لبخند جذابی رو بهم نگاه کرد
هانیول :
آروم نشسته بودیم اون طرف نارا و سهون حرف میزدن و حواسم بهشون بود که جونگین ازم پرسید "خانوم پارک پاتون بهتر شد ؟ دیگه مشکلی نیست ؟ "
هانیول: نه دیگه هیچ مشکلی نیست
سوهو : فک نکنم با مراقبت هایی که ازشون شده مشکلی باشه
نارا: وظیفه اس خواهش میکنم
سهون: منظورش شما نبودی نارا
با لبخند معنا داری رو به نارا گفت
نارا به من نگاه کرد و یه ابروشو بالا دادو زدیم زیر خنده
سرمو اووردم بالا دیدم سوهو پوکر نگاه میکنه بعدش یه نگاه به جونگین انداختم لبخند زدم
وقتی داشتیم غذا سفارش میدادیم من بیبیم باپ ( برنج مخلوط ) سفارش دادم که سوهو گفت
سوهو: صبر کنید فک کنم شما باید بلگوگی ( خورشت گوشت گاو کبابی ) سفارش بدید واسه پاتون بهتره غذاهای مقوی بخورید تا دوباره مو برنداره
با اخم ریزی نگاش کردم واسه من غذا هم پیشنهاد میده
نارا : اتفاقا چان هم این غذا بهش پیشنهاد داده که حتما بخوره
کای : آره درسته الان باید غذاهای مقوی بخوری و یه نگاه به گارسون انداخت و گفت پس اونو خط بزنید بلگوگی بیارید
من به صندلی تکیه دادم و فقط بهشون نگاه کردمهمه مشغول غذا خوردن بودن که لی گفت
لی: راستی واسه آخر ماه برنامه ای دارید ؟
سهون: اخر ماه واسه چی؟
لی: تعطیلات
سهون: برنامه ای هنوز نداریم
کای: اندفه بریم یه جای دنج کنار دریا
لی : موافقم کنار دریا خوش میگذره
منو نارا فقط بهشون نگاه میکردیم چون حس میکردم سفر اخر هفته ای چیزیه که خودشون میرن ولی با سوالی که لی پرسید
لی : شما هم موافقید کنار دریا ؟
نارا : ما ؟ مگه خودتون دوستانه نمیرید
لی: نه ما تقریبا اخر هر ماه یا دو ماه یه بار یه میتینگ دوستانه و البته درمورد کار بیرون شهر میزاریم
سوهو: مگه خانوما هم میان ؟
کای : بله که هستن الان که روی این پروژه کار میکنیم پس میان چون هرکدوم ازما باید باشه
سوهو: خب حالا کجا میخوایم بریم ؟
لی: خای خاصی مد نظر ندارم فعلا
هانیول : میتونم بپرسم همیشه چه جور جایی میرید؟
کای : اکثرا هتل یا اگه ویلای خوبی باشه میریم اونجا
هانیول : من یه جایی سراغ دارم که هم ویلا هم کنار دریا اگه بخواید هماهنگ میکنم
کای: چرا که نه ، عالی هم هست
موقع غذا خوردن وقتی زیر چشمی به همه نگاه میکردم لی خیلی تو خودش بود غرق فکر
به جونگین نگاه میکردم که با ارامش غذا میخورد... چشممو چرخوندم که غذای خودمو بخورم ولی دیدم سوهو داره با یه اخم ریزی بهم نگاه میکنه منم بی محل سرمو انداختم پایین خودمو مَشغول کردم
موقع خارج شدن از رستوران جونگین کنار من راه میرفت و در مورد کار حرف میزدیم به ماشینا که رسیدیم اومدم برم پیش نارا که باز سوهو چپ چپ نگاهم میکرد ... یه خداحافظی کلی کردیم و سوار ماشین نارا شدیمنارا
تو راهرو میرفتم که صدای سهونو شنیدم انگار داشت با یکی حرف میزد آروم کردم قدمامو آهسته کردم که بشنوم چی میگن
سهون : آره فقط بگو حواسشون باشه دوباره چک کنن .... امشب همونجا میبینمت فقط دیر نکنی ...تا اومدم نزدیک تر شم یهو از پشت دیوار اومد بیرون خوردم بهش و بلند گفتم آخخ
سهون دوطرف شونه هامو گرفت گفت
_ چیزی شد ؟ کجات درد گرفت ؟
+ هیچی سرم فقط آخ
_ ببینم کجاش درد میکنه ؟ ببخشید من ندیدمت یهو اومدم بیرون
+ نه چیزی نیست منم ندیدمت ببخشید ... من برم فعلا
_ باشه فعلادر اتاقو باز کردم دستمو به سرم گرفتم که هانیول ازم پرسید
+ نارا چی شد ؟ سرت درد میکنه؟
_ نه داشتم کنجکاوی میکردم اینجوری شدم
+ چه کنجکاوی ای ؟؟
_ تو راهرو داشتم میومدم شنیدم سهون داره با تلفن حرف میزنه امشب قرار داره با یکی
+ تونستی بفهمی کجا ؟
_ نه باید تعقیبش کنیم
+ خب حالا چیشد سرتو گرفتی؟
_ اومدم برم نزدیک تر که یهو از پشت دیوار اومد بیرون رفتم تو سینه اش...
یهو هانیول با صدا زد زیر خنده
+ به به ...
_ به من چه ، چه بدن سفتیم داره
+ ورزشکاره خب مشخصه ... حالا بدن سفت دوست داری؟
همراه چشمکی بهم گفت منم در جوابش اخم کردمو گفتم
_ تو بیشتر دوست داری انگار
+ آره چرا که نه ؟ همه ورزشکار دوست دارن
باهم زدیم زیر خنده ...

JE LEEST
see diamond
Romantiek💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...