نارا :
عصر همه تقریبا بیکار بودیم و استراحت میکردیم که یهو بکهیون با سر و صدا از طبقه بالا اومد پایینو گفت
بک : نظرتون چیه حالا که بیکاریم بازی کنیم ؟؟
سهون : چه بازی مثلا ؟
سوهو : کی حوصله بازی داره ،،؟
بک : سوهو ضد حال نباش ... چشمک
پاسورارو اوورد بالا تکونشون داد
سهون موافقت کرد و بعدشم چانیول گفت بازی کنیم
هانیول سریع گفت منم هستم
بعد ده دقیقه همه دور هم نشستیم و منتظر بودیم ورقه هارو پخش کنه
همه به برگه ها نگاه کردن دست من که نبود یکی یکی برگه هارو مینداختن پایین بلاخره چانیول بهم چشمک زد و اخر سر سوهو موند و ورق تو دستش
همه چشمشون به چانیول بود که ببینیم چه مجازاتی میخواد بکنه با گفتن مجازات که باید از آخرین تماس ها پنجمی رو انتخاب کنه و زنگ بزنه بگه دوست دارم همه صداهاشون بالا رفت و شروع کردن به خندیدن و مشتاق به سوهو نگاه میکردن درصورتیکه سوهو قفل شده بود رو چانیول با بهت نگاه گوشیش کرد ولی انگار وقتی شماره رو دید چشاش گشاد شد و گفت نهههه
سهون گفت سوهو نه نداره بزن زود بعدم شروع کرد خندیدن ولی سوهو بهش چشم غره رفت ولی اون اعتنایی نکرد با کلی حرف بلاخره زنگ زد وقتی صدای پشت خط پخش یه آقایی جواب داد سلام آقای کیم
گوشی رو بلندگو بود سوهو نگاه میکرد ولی چیزی نگفت چانیول گفت بگو
سوهو بلاخره گفت دوست دارم و بعد قطع کرد...
سهون یهو با صدای بلند زد زیر خنده
پشت بندش همه شروع کردن به خندیدن ولی لی میزد به پشت سوهو و یه چیزایی با لبخند بهش میگفت سوهو سرخ شده بود اگه ولش میکردیم بلند میشد تا میتونست با مشت چانیول رو میزد ...
دوباره برگه هارو پخش کردیم همه یکی یکی برگه هارو مینداختن وسط مونده بودم با جونگین و بکهیون هر سته تا بهم نگاه میکردیم تا به بکهیون نگاه کردم برگه رو گذاشت پایین برگشتم به جونگین نگاه کردم دیدم لبخند میزنه و سرشو تکون میده ...
منم گفتم خب منتظرم با اینکه همینجوری استرس داشتم چیز سختی بهم نده ظاهرمو حفظ کرده بودم
جونگین بلاخره گفت صفحه چتتو باز کن آخرین نفر که بهت پیام داده رو باز کن بلند بخون
گوشیومو برداشتم فقط دعا میکردم از شخص خاصی نباشهه وقتی چتو باز کردم نیشم باز شد تو اون لحظه دوست داشتم بگم هانیول عاشقتمممم
منم سرمو چرخوندم سمت هانیول و با لبخند بزرگی بلند گفتم پیام از هانیول گفته زود باش نارا دیرمون شده
جونگین که معلوم بود تیرش به سنگ خورده پوکر نگاه کرد گفت چه شانسی داریهانیول
برگه رو برداشتم چه شانسی بازم دست من نیوفتاده بود همه نگاهاشون روی هم بود منتظر بودن از یکی چشمک بگیرن همه انداختن برگه هارو من موندم و سوهو ... چیییی؟؟؟؟ سوهووو ؟؟؟؟ واییی خدای من از قصد به من نزده پسر عوضی با حرص نگاهش کردم ولی با نیشخندی که زد اخمام رفت توهم صورتمو گردوندم دیدم جونگین با ابرو های بالا منو نگاه میکنه یه نگاه به نارا کردم دیدم لب پایینشو گاز کرفته سرشو تکون میده اخه چرا شانس با من نیست که باید حالا از سوهو مجازات بگیرم اونم کیییی
سوهو : خب دارم فکر میکنم چه مجازاتی بدم دوست داشته باشی
منم نگاهش کردم گفتم هرچی مهم نیست
سوهو : به مدت پنج روز صبحا قهوه درست میکنی میاری واسم
با نیشخند خاصی گفت و بقیه اخر حرفش اووو بلند گفتن ...
هانیول : چییییی؟؟؟؟
سوهو : یه بار گفتم فردا صبح منتظرم
یه نفس عمیق کشیدممممم میدونستم این بشر تلافی میکنه ولی مجبور بودم وگرنه من میشدم آدم بیجنبه این جمع از اونجایی که نمیخوام کم بیارم اروم گفتم باشه ...
دوباره ورقا هارو پخش کردن طبق معمول دست من نبود ... چه شانس از در و دیوار میباره واسم ...
اخرش دست سهون بود که واسه نارا چشمک نزده بود حالا خوبه دوباره من نبودم نفس راحتی کشیدم تا مجازاتشو بگه سهون اول یه نگاه به بقیه کرد بعد با حالت شیطونی رو به نارا گفت
سهون : توی این جمع روی کی کراش داری ؟؟
اوووه چه سوالیییی نارا یه لحظه چشماش گشاد شد یه نگاه به همه کرد اخر سر به من نگاه کرد من دوتا لبامو تو دهنم جمع کرده بودم نگاهش کردم یه سکوت عجیبی شده بود که با حرف نارا شکسته شد
نارا : رو خودت کراش دارم
خیلی آروم و بدون استرس گفت همه به هم نگاه کردیم سهون یه لحظه هنگ کرد توقع نداشت خودشو بگه من یه نگاه به بقیه کردم که دیدم همه لبخند زده بودن سوهو گفت اووو جذااب
با این حرف سوهو همه شروع کردن خندیدن ولی ییشینگ دستاش توهم مشت شده انگار داره حرص میخوره ... حواسمو بهش دادم دیدم داره به سهون با اخم نگاه میکنه و نفسای بلند میکشه یه جور که داره خودشو کنترل میکنه ...
صبر کن ببینم ... نکنههه ....ینی از نارا خوشش میاد ؟؟؟ وگرنه چرا باید عصبی بشه
دوباره به سهون نگاه کردم دیدم لبخند میزنه و ناراهم ساکت شده بود ولی بقیه با خنده بهم نگاه میکردن
بعد ییشینگ گفت خب دیگه شروع کنیم دور بعد رو بریم دوباره برگه هارو جمع کردیم بین بچه ها پخش کردیم
بازم دست سهون بهم چشمک زد و همینطور نارا ... آخرین نفر که موند چانیول بود
سهون : تو باید کسی که دست راستت نشسته رو ببوسی
همه به دست راستش نگاه کردیم ، بکهیون بود که بغل من نشسته بود یه نگاه به چان انداختم چانیول موند یه لحظه
چان : داری شوخی میکنی دیگه ؟
سهون : نه جدی گفتم
چان : اخه اون ...
حرفشو نصفه زد بقیه همینجوری باز بهم نگاه میکردن که سهون گفت مگه چیه ؟؟ زود باش ...
بکهیون از قیافه اش معلوم بود استرس داره ولی چان یه نگاه بهش کرد اومد جلو یه چیزی بهش گفت بعد ... اووووووووهههههه ... واقعا بوسیدش؟؟؟؟ چان بوسش کرددددد چاااااان ... حس میکردم چشمام داره اشتباه میبینههه ولی اون همچین کاریو کرد وقتی عقب کشید بکهیون انگار نتونسته باشه هضمش کنه بلند شد و سریع از در خونه رفت بیرون
بعدشم چان بلند شد رفت تو اتاقش ... یهو جونگین به سهون گفت زیاده روی کردی سهون
سهون هیچی نگفت همه دیگه بلند شدیم دیدم که سهون رفت بیرون فک کنم رفت پیش بکهیون
منم از پله ها رفتم بالا باید با چان حرف میزدم➖➖➖➖➖➖➖
امیدوارم از این قسمت خوشتون اومده باشه 😍
![](https://img.wattpad.com/cover/224564884-288-k862093.jpg)
YOU ARE READING
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...