part 4

32 5 0
                                    

نارا اندفه من میرم با سهون در مورد اون وسیله ها حرف بزنم و ببینم چیزی میفهمم یا نه ، اینا خیلی سکرت پیش میرن اصلا نمیشه بهشون نزدیک شد ،
نزدیک اتاق سهون شدم دیدم جانگ از اتاقش اومد بیرون بهش سلام کردم و اونم جواب دادو رد شد به نظرم خیلی با ادبه
خب در زدمو رفتم داخل اتاق ، سهون پشت میزش نبود ، نگاه کردم به اطراف پس صداش از کجا اومد که یهو از پشت سر بهم سلام کرد منم از ترس یه متر رفتم عقب اخه این چجور سلام کردنه
+ ببخشید ترسوندمتون
- ولی ترسیدم دیگه
+ بشینید بگم قهوه بیارن
- ممنون ، اومدم در مورد بار جدید که قرار برسه حرف بزنیم و آمارشو بگیرم
+ بله من لیست کردمشون صبر کنید پیدا کنم
بلند شد رفت سمت میزش و لیستشو اوورد
داشتم درمورد وسیله ها توضیح میداد سرم تو چک کردن لیست بود دیدم ساکت شده سرمو اووردم بالا دیدم داره بهم نگاه میکنه یه لحظه چشم تو چشم شدم باهاش یهو شروع کرد به سرفه کردن و قهوه اشو خورد به منم اشاره کرد که قهوه بخورم
داشتم میرفتم که گفت
+ راستی لیستو چک کردید ببرید پیش آقای کیم تایید کنه
اوووف بازم باید برم پیش اون خدایااا اندفه دیگه حتما همو میزنیم
- باشه پس فعلا
از اتاق اومدم بیرون فکر اینکه دوباره باید برم پیشش داشت دیوونم میکرد که یهو بکهیون از پشت سرم اومد پیشم باهم رفتیم تا اتاق خودمون
بک : نارا پس غذای من چی شد ؟؟
نارا : فردا میارم بچه
بک : زیاد بیار یادت نرهه هاااا
نارا : ای شکمووو
منم چشامو به لیست دوخته بودم و ذهنم جای دیگه بود که یادم رفت گزارش و از کیم بگیرممم و بلند گفتم
+ وااای گزارشو نگرفتممم
بک : کدوم گزارش ؟؟
+ حالا چیکار کنم ؟؟ چرا اصلا خودش نیوورد
نارا: چی شده ؟
بک : بگوو چی شده
+ دیروز رفتم گزارشو بدم کیم سوهو تایید کنه یادم رفت ازش بگیرم ولی من یادم رفت اون چرا نفرستاد واسم ؟؟ ( نکنه منتظر عذر خواهیههه، به همین خیال باشه من بگم بهش پرووو...)
بک : خب برو ازش بگیر بیا
نارا: نهه اون باید بفرسته
+ اگه میخواست بفرسته تا الان فرستاده بود
نارا : میخوای با بکهیون بری بگیری ؟
+ آرهه ولی من داخل نمیرمم
بک : اوو انگار چیشده یه گزارش جا گذاشتی دیگه پاشو بریم بگیریم
+ وااای تو خیلی خوووبی بریممم
رفتیم دم اتاق کیم سوهو من بیرون وایسادم بکهیون رفت داخل بگیره و بیاره ، همینجوری که پشت در وایساده بودمو سرمو برگردوندم دیدمم وااای کیم سوهو از بیرون داره میاد و منم دیده ، دستپاچه شدم یه لحظه ولی با یه نفس عمیق خودمو جمع کردم اومد جلو نگاهی کرد که انگار اینجا چیکار میکنی ولی من هیچی نگفتم و همون موقع بکهیون دم در به سوهو گفت
+ عه اینجایی که
- قرار بود کجا باشم ؟؟
+ تو دفترت خب ، حالا بیا اون گزارش که دستت جا مونده بده بهم که کار داریم
- تو چرا اومدی بگیری ؟
+ قرار بود کی بگیره پس ؟
- همون کسی که اوورده بگو بیاد بگیره
+ چه فرقی میکنه چرا حالا بد اخلاقیی ؟
بکهیون با خنده گفت ولی سوهو جدی بود و بکهیون اومد بهم گفت بیا داخل منم مجبور شدم برم داخل دفتر ولی ‌کاااش تا یه مدت نمیدیدمش رفته رو اعصابم این پسر
× سلام
- سلام این گزارش که دیروز جا گذاشتید باید یکم حواستونو جمع کنید
+ بله اگه بقیه بزارن
بک : خب دیگه ما بریم
اومدیم تو اتاق نشستیم به نارا گفتم اخرشم خودم مجبور شدم ازش بگیرم دم در اتاق دید منو
بک : راستی بچه ها اخر هفته تولدمه یه پارتی کوچیک میخوام بگیرم و شما دو تا هم دعوتید
نارا : ایوول یه پارتی لازم بودیم
بک : هانیول با چانیول بیا من شمارشو ندارم که دعوتش کنم
+ بااشهه مرسی بهش میگم ، هوراا تولد داریمممم

🔅〰️〰️〰️〰️🔅

نارا :
کلی وسیله و غذایی هایی که قرار بود واسه بکهیون بیارم تو دستم بود که البته سنگینم بود ، دم آسانسور بودم در باز شد و جانگ لی داخلش بود سوار شدم اومدم بزنم رو طبقه خودم ولی دستم پر بود یه نگاهی کردم بهش اونم متقابل بهم نگاه کرد و گفتم میشه بزنید یهو به خودش اومد و گفت حتما ساکت بودیم ولی نگاهای لی رو روی خودم حس میکردم و نگاهش که کردم نیشخندی زدم که تو طبقه سوم در باز شد کیم سوهو اومد داخل منو دید سلام کرد و با خنده گفت چه بوهای خوبی میاد منم یه نگاه سریع به لی کردم و دوباره نگاهمو به سوهو دادن و گفتم پس این ینی باید واستون بیارم...با یه چشکم ته حرفم خندیدم
کیم در جوابم گفت اووو شما برعکس همکارتون خیلی مهربونید از اسانسور اومدم بیرون قشنگ معلوم بود لی داره از کنجکاوی میترکه و چرا واسه اون نمیبرم من برعکس خوشششحال بودم و لبخند ملیح زدم و رفتم

➖➖➖➖➖

دوست دارم نظراتتون رو بدونمم
خیلی دیر شد تا اپ کنم ولی نمیتونستم ببخشید
با وتا انگیزه بدید 😍😍

see diamondOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz