هانیول
طبق برنامه ریزی که با نارا کرده بودم امروز وقتی قهوه میبردم باید یه جوری فلش رو به لپ تاب سوهو وصل میکردم تا اطلاعاتو در بیارم
نارا تو دفتر با لپ تاب خودش منتظر بود منم نگاهش کردم و از در زدم بیرون ، بعد از این که وارد دفتر سوهو شدم
+ روز بخیر آقای کیم
_ ممنون بفرمایید
اروم سمت میزش حرکت کردم زیر چشمی به لپ تابش نگاه میکردم ، سینی رو گذاشتم روی میز با این تفاوت که بغل قهوه کیک شکلاتی گذاشته بود نگاهی به محتویات کرد سرشو اوورد بالا
_ لازم نبود این همه زحمت بکشید
+ گفتم امروز یه تغییری بدم
وقتی اومد قهوه اشو نزدیک لبش کنه یه پشه فرضی روی بازوشو خواستم بزنم که دستش لرزید و یه مقدر کم ریخت روی پیرهنش
+ ای وای سوختید ؟ حواسم نبود ببخشید
با شتاب بلند شد سری پیرهنشو از خودش فاصله داد و گفت نه اشکال نداره یه کمی خیس شده فقط
بهش نزدیک شدم تا یه جوری بفرستمش تو دستشویی با کلی فشار اووردن به مغزم گفتم : پیرهنتون سفید لک میمونه امروزم جلسه دارید، همین الان اگه با اب بشورید میره
ولی اون مردد بود انگاری قصد نداشت منو تو اتاق تنها بزاره ، انقدر هول بودم که بی هیچ حرفی بازوشو گرفتم سمت دستشویی هدایتش کردم اونم اصرار من با اکراه سلانه سلانه به سمت در رفت ، منم از درون داشتم حرص میخوردم چرا انقدر سمجه و یک دنده اس
بارفتنش منم سریع برگشتم فلشو زدم تا جابه جایی فایلا زود انجام بشه ، همه حواسم رو داده به در صداهای داخل دستشویی رو آنالیز میکردم ، ببین کار من به کجاها رسیده
یه نگاهم به در یه نگاهم به مانیتور ، در عین حال سعی میکردم ژستم طبیعی باشه
صدای آب قطع شد میخکوب شدم اب دهنمو قورت دادم زودتر از چیزی که فک میکردم صدای در اومد سرمو بلند کردم دیدم اومد بیرون سریع خودمو کج کردم فلشو بیرون کشیدم نمیدونم نارا تونست همه اطلاعاتو سیو کنه یا نه ، یه نفس عمیق کشیدم رفتم سمتش
+ عاه متاسفم اقای کیم
همین که گفتم نگاهم افتاد رو لباسش دیدم دکمه هاش باز به چشماش نگاه کردم ولی اوم متعجب سرتا پامو نگاه کرد
+ بیش از اندازه به خاطر یک لکه مضطرب هستید
بعد این جمله یک ابروشو داد بالا منتظر جواب من شد
منم چرت ترین دلیلی که همون موقع به ذهنم رسید رو گفتم
_ چون من روی لباس ها حساسم
با یه لبخند مسخره سعی کردم جمعش کنم
سریع برگشتم سمت در خودمو زدم به اون راه
_خب اگه کاری نیست من برم
با کمی مکث و تن صدای پایین که به زور شنیدم
+ نه میتونید بریدلی
ده دقیقه زودتر رسیدم ، یه میز کنار پنچره بزرگ رستوران انتخاب کردم یادمه اون دفعه از ویو اون رستوران توی اینچئون خوشش اومده بود منم طبق سلیقه اش انتخاب کردم
چندتا شاخه گل روز صورتی که خیلی ساده ولی در عین حال شیک با یه کناف دورش پیچیده شده بود رو روی صندلی کنارم گذاشتم و منتظر شدم
نگاهم به در بود که دیدم وارد شد ... فقط محو زیبایی هاش شده بودم که با سلام کردن نارا به خودم اومدم سلام کردم و با دستم اشاره کردم که بشینه
+ ممنون که دعوتم رو قبول کردید
_دعوتتون حتما علتی داره خب میشنوم
+ خب راستش من کاری که کردم باعث ازار شما شده و اصلا نمیخواستم اینکارو بکنم من تو موقعیت خوبی نبودم
_ اون حرفاتون چی ؟ من که با شما بد نیستم

YOU ARE READING
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...