نارا
بعد اینکه تونستیم همه اطلاعات لپ تاب سوهو رو کپی کنیم فرستادیم واسه بخش آی تی ، قرار اگه خبری بشه قفل فایل هارو باز کردن بهمون خبر بدند ، امروز صبح به هانیول زنگ زدن رفت همش منتظر بودم تا هانیول بیاد خبرارو بهم بده اون اطلاعاتی که درآوردیم به درد میخوره یا نه ...
در باز شد هانیول با چهره پوکر وارد شد
+ چیشد پس ؟ اطلاعات چی بود ؟
_ باورم نمیشه واسه هیچی واسش قهوه بردم ...
+ یعنی چی هیچی ؟
_ یعنی اینکه هیچ اطلاعات به درد بخوری توش نبود باورت میشه هیچی...
+ مگه میشه ... یعنی امکان داره اون هیچکاره باشه ؟
_ یا شاید هم خیلی زرنگ تر از این حرفاست اطلاعاتو دم دست نمیزاره در اون صورت کارمون سخت میشه
با این حرفایی که هانیول زد کارمون سخت تر شدنارا
حدود دو هفته گذشته بود هوا کم کم رو به سردی میرفت امروز صبح که بیدار شدم دیدم هوا بارونی آماده شدم یک بارونی سبک پوشیدم از دم جاکفشی چترمو برداشتم رفتم سمت ماشین ، به خاطر بارون سرعتم کم شده بود با تاخیر ده دقیقه ای رسیدم شرکت سریع رفتم سمت دفتر در و باز کردم اتاق خالی بود ، پس هانیول هم دیر کرده پنج دقیقه گذشته بود که هانیول اومد موهاش خیس شده بود یکم نامرتب به نظر میرسید نگاهش کردم
+ چرا خیس شدی ؟ مگه با ماشین نیومدی ؟
_ چرا اومدم وسط راه پنچر کردم مجبور شدم خودم عوضش کنم آه ... دقیقا امروز باید اینجوری میشد که نیم ساعت دیگه جلسه داریم ...
_ موهاتو ببند که خیسیش کمتر معلوم باشه
بیا این دستمالم بگیر خودتو خشک کن یکم
+ نمیشه من نیام ؟ ای خداا
پوکر نگاهش کردم گفتم این جلسه ماهانه اس پس فکرشم نکن نیای
باهم حاضر شدیم رفتیم اتاق کنفرانس همه اومده بودند غیر بکهیون ، فک کردم منتظر میشیم تا بکهیون بیاد ولی جانگ ییشینگ جلسه رو شروع کرد
آخر جلسه وقتی بیرون رفتم گوشیم زنگ خورد مجبور شدم بپیچم تو راهرو که جواب بدم بعد تماس رو قطع کردم موقع برگشت یه صدایی از طبقه پایین میومد خیلی آروم چندتا پله اومدم پایین گوشامو تیز کردم سهون بود داشت با یکی حرف میزد ....
بدو بدو خودمو رسوندم به دفترو درو باز کردم
+ هانیوووووول
_ چیه ؟؟
+ امشب قرار داره
_کی ؟ چرا انقدر هولی یکم اروم تر
+ سهونو میگم یواشکی شنیدم ولی نمیدونم ساعت چند
_ خب پس باید دنبالش کنیم من زودتر میرم بنزین رو فول کنم چون الان نمیشه حواست باشه اگه دیرتر رسیدم تو دنبالش بری تا خودمو برسونم
+ باشه حواسم هستهانیول
با نارا بیرون شرکت ایستاده بودیم تقریبا ساعت شیش سهون از شرکت زد بیرون دنبالش کردیم رفت تو یه خونه که میدونستیم خونه خودشه ، تقریبا سه ساعت بعد از اونجا بیرون زد ، چهل دقیقه بعد جلوی یه بار پیاده شد تیپ اسپرت زده بود چند دقیقه منو نارا بهم نگاه کردیم
+ باید یه جوری بریم توی بار
_ با این تیپا بریم اخه ؟
یه نگاه به خودمون کردم حق با نارا بود کی با تیپ اداری میره بار اخه
+ نمیدونم فقط میدونم اگه نریم باختیم ، اونجا قرار اتفاقای زیادی بیوفتا مطمئنم
یه نگاه با نارا کردم ابروهامو بالا انداختم یه بشکن زدم و گفتم فهمیدمممم
+ کتت رو دربیار
_ چی ؟؟ کتمو چیکار داری ؟
+ باید بری اون تو دربیار ، شلوارت خوبه
کتشو درآورد یه شومیز سفید پوشیده بود ولی مناسب اونجا نبود یه لحظه رفتم تو فکر ولی یهو یاد تاپ خودم افتادم
+ شومیزتو در بیار من زیر لباسم یه تاپ پوشیدم
_ هانیول خوبی ؟ لباسمو اینجا دربیارم جلو همه ؟
+ برو صندلی پشت درش بیار تا بهت بدم بپوشی
با هزار بدبختی نارا رو مجبور کردم تاپ رو پوشید یه نگاه بهش کردم سریع داشتبرد رو دادم پایین یه رژ قرمز داشتم بهش دادم
_ به به میبینم مجهزم هستی ، واسه کی رژ قرمز گذاشتی اینجا بلا ؟
+ چرت نگو حالا وقتش نیست
_ اره بعد میفهمم فکرشم نکن از زیرش در بری
یه نگاه بهش کردم یه چیزیش کم بود ... کش موهاشو باز کردم نگاهش کردم حالا عالی شده بود
یه چشمک زدم بهش گفتم حالا برو ببینم چه میکنی سرکار موک ، بعدم خندیدمنارا
با اون تیپی که هانیول واسم درست کرده بودم وارد بار شدم اولش دور تا دور بار نگاه میکردم تا سهون رو پیدا کنم ، چند بار چشم چرخوندم تا بلاخره پشت یکه میز با دوتا پسر و دختر دیدمش سعی کردم با فاصله ازشون بشینم ولی تو دیدم باشند
همینجوری که حواسم به اونا بود یک پسر مو بلوند اومد رو به روی من نشست
+ اینجا ندیده بودمت
_ پاشو برو من کار دارم
+ کجا برم وقتی یه دختر خوشگل جلوم نشسته ؟
نگاهمو دادم بهش خیلی جدی گفتم : پاشو برو زبون آدم نمیفهمی ؟
نیشخندی زد و به صندلیش تکیه داد
+ من از دخترای جدی مثل تو خوشم میاد
_ ولی من از ادمای کنه مثل تو بدم میاد حالا جمع کن برک رد کارت
+ نوشیدنی چی دوست داری بگم بیارن ؟
پوفی کشیدم بدون جواب دادن بهش نگاهمو دادم سمت سهون هنوز نشسته بود در حال صحبت بود که دوباره اون مگس مزاحم شروع کرد
+ چیه دوست پسرته ؟ پیچونده تورو اومدی دنبالش؟ خوشتیپه ولی به پای من نمیرسه من بهتر از اون میتونم از پست بر بیام
دیگه تحملم از حرفای چرتش تموم شد بلند شدم با صدای نه خیلی بلند گفتم
_ خفه شووو احمق
+ چه خشن بهت نمیاد عروسک
دیگه داشت میرفت رو اعصابم خواستم برم یک جای دیگه که سریع مچو گرفت اومدم دستمو از دستش بیرون بکشم که با شتاب از پشت خوردم به یه نفر تا برگشتم دیدم سهون با اخم پشتم ایستاده منو کنار زد یقه ی اون پسر رو گرفت تو صورتش غرید نمیدونم چی بهش گفت که پسر سریع ازمون فاصله گرفت سهون هم اومد سمتم اروم گفت
+ توی همچین جایی تنها اومدی ؟
_ نه منتظر دوستم بودم ولی خیلی دیر کرده
+ منظورت دوست پسرت ؟
_ نه گفتم دوستم نگفتم دوست پسرم
+ بیا بریم یه چیزی بخور تا دوستت بیاد
انگار بیشتر کنجکاو بود دوست منو ببینه ، سریع گوشیمو دراوردم تا یه پیام بدم ولی نشد ، رو صندلی تکی ها نشستیم سهون دوتا نوشیدنی سفارش داد
+ خب نمیدونستم اهل بار اومدن هستی
_ چرا ؟ بهم نمیاد ؟
+ نه نمیاد بیشتر میخوره اهل جاهای شیک و کلاسیک باشی
خنده بلندی کردم نزدیکش شدم گفتم
_ چرا که نه ولی الان به دعوت کسی اومدم که البته اونم انگار دلش نمیخواد بیاد
+ اگه نیاد مهم ؟ میتونی به جاش دعوت منو به شات نوشیدنی قبول کنی
یه تای ابرومو بالا دادم
_ دعوتتو قبول میکنم
همون موقع سهون شات رو سمت من گرفت و گفت : پس به سلامتی
تقریبا نیم ساعت باهم حرف میزدیم و مینوشیدیم ولی من سعی کردم شاتمو خالی کنم روی زمین تا بخورمشون ، وقتی دیدم سهون مست کرده بلند شدم رفتم سمتش
_ میخوای بریم دیگه ؟
با سر بهم اشاره کرد که بریم نزدیکش شدم گفتم یه لحظه بشین تا راننده بگیرم ، تا بیام بیرون سریع زنگ زدم به هانیول گفتم : سریع فلشی که توش برنامه شنود بیار بدوووو
وقتی راننده رو گرفتم اومدم دنبال سهون بازوشو گرفتم و بلندش کردم دستشو انداخت دور گردنم و تا دم ماشین اومدیم سوارش کردم خودمم بغلش نشستم یکم خوابالو بود نگاهم بهش بود تا خوابش ببره منم سریع گوشیشو پیدا کنم که یهو دیدم اومد سمتم دستشو آورد سمت موهام و کنارشون زد
چشمام گرد شدند ، اروم در گوشم گفت : تو خیلی خوشگلی نارا
بعد یه بوس ریز روی گونم زد من خودمو عقب کشیدم اونم عقب رفت و سرشو کج کرد نگاهش کردم دیدم انگار خوابش برده سریع دستمو کردم تو جیب کت جینش گوشیشو درآوردم اومدم دستشو بگیرم تا اثر انگشتشو بزنم قفل گوشیش باز شه ولی دستشو بگیرم بیدار نشه خیلی آروم انگشتشو بالا اوردم قفل رو باز کردم برنامه شنود رو بهش وصل کردم دوباره گذاشتم توی جیبش بعد نیم ساعت رسیدیم دم خونشون سهون رو بیدار کردم و کمکش کردم پیاده بشه وقتی رفت توی خونه منم سریع از اونجا فاصله گرفتم سر کوچه سوار ماشین هانیول شدیم و رفتیم

YOU ARE READING
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...