part 29

18 5 0
                                    

نارا
جواب آزمایش سیمان ها رو به روم بود ولی یه چیزی این وسط درست نبود سیمانی که توی انبار شرکت با سیمانی که تو پروژه و سوله بیرون شهر بود فرق داره مگه میشه؟
+ میشه انقدر رژه نری رو به روی من ؟؟؟
_ نمیتونم فکرم درگیره
+ اینجور که مشخصه باری که از شرکت خارج میشه به مقصد نمیرسه میره یه جا دیگه
_آره ما بین تفاوتشم میره تو جیب سهون اینا
+ الان کافیه ببینیم راننده این محموله ها کیا هستن
_ فقط این نیست اینجوری چیزی تو شرکت پیدا نمیشه نه مدرکی نه چیزی ، رسما دنبال هیچی بودیم
یکی زدم تو پیشونی خودم چرا به این فکرمون نرسیده بود
+ولی باید همدست داشته باشه اینجوری که نمیشه
_ آره ولی کی ؟ باید ببینیم چیزی از شنود سوهو و سهون گیرمون میاد یا نه
با حرف هانیول یهو ذهنم رفت سمت اون شب ... حالت های سوهو ... نگاهاش... با نیشخند رو به هانیول گفتم
+ راستی نگفتی چیشد که رفتی خونه سوهو؟؟ نکنه خبری بودهه من نمیدونم ؟؟
_یااا چه خبری؟؟ این فکرا چیه تو داری ؟؟
+ پس چرا تو بردیش خونش؟
_ انقدر چرت و پرت نگوو اون فقط مست بود ، فردا تو جلسه میبینی شده همون سوهوی وحشی
+ آرررره خب میبینمم
زدم زیر خنده یکم دیگه ادامه میدادم منو میزد ولی حال میده اذیت کردنش

هانیول
امروز نوبت جلسه بود تا کارای انجام شده رو بررسی کنیم منم با نارا کارای انجام شده رو توی فلش ریختیم و وارد اتاق شدیم ، همه نشسته بودن
شروع کردیم اول مرور کارایی که کردیم هرکسی گزارش خودش رو داد بعد ییشینگ کارایی که باید انجام بدیم رو اعلام کرد ما بین حرفای ییشینگ نگاهم بین بقیه میچرخید ولی اینبار برخلاف دفه های قبل سوهو با چشم غره هاش بهم نگاه نمیکرد یه جورایی برعکس نگاهشو ازم میدزدید این باعث میشد بیشتر بهش نگاه کنم کنجکاو شده بودم که با یه وقفه توی جلسه نارا نزدیک گوشم گفت : خوردیش انقدر نگاهش کردی
با اخم به نارا نگاه کردم
+ راستشو بگو چیکارش کردی که ازت میترسه ؟ خیلی وحشی بودی ؟
منم با لبخند مصنوعی سمتش چرخیدم
_ خفه شو نارا
لعنتی حالا بیا و به نارا بگو اتفاقی نیوفتاده چشمامو بستم و به سمت میز چرخیدم چشمام رو باز کردم که با صحنه ای متفاوت تر مواجح شدم ، حالا چرا کیم جونگین اینجوری نگاهم میکنه ؟ اون اخم و ابروی بالا رفته اش روی صورتش واسه چیه ؟
به اطرافم نگاه کردم دیدم بقیه بلند شدن یعنی جلسه تموم شده و من اصلا نفهمیدم چی شده ؟ نارا بالا سرم ایستاده بود و گفت : مگه نمیای ؟
سرمو تکون دادم گفتم : تو برو من یکم دیگه میام
گوشیمو برداشتم خودمو مشغول نشون دادم که بقیه برن ولی جونگین و سوهو همچنان نشسته بودن زیر چشمی نگاهشون کردم انگار قصد رفتن نداشتن با این حال خودم باید برم از جام که بلند شدم اون دوتا هم بلند شدن بهشون نگاه کردم احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم سریع خودم رو به آسانسور رسوندم تا اسانسور برسه به اینجا جونگین هم اومد کنارم ایستاد برگشتم پشت رو نگاه کردم هیچکس نبود
+ منتظر کسی هستی؟
با تعجب نگاهش کردم
_ آااا نه ...
آسانسور اومد و ما دوتا سوارش شدیم
+ اون شب خیلی زود رفتی
_ آره یهو یه کاری واسم پیش اومد مجبور شدم برم
+ جالبه ...
ابروهام یکم نزدیک شد بهم
_ چیش جالبه؟
همون موقع آسانسور ایستاد و در باز شد جونگین خارج شد و رو به من گفت : هیچی
بعدم یه لبخند مصنوعی زد و در آسانسور بسته شد ...
امروز چرا همه یه جوری شده بودن ؟

see diamondDonde viven las historias. Descúbrelo ahora