part 20

27 5 2
                                    

هانیول

فقط به بهونه قهوه میتونم برم تو دفترش آره همینه
صبح رفتم قهوه ببرم واسه سوهو ، لبخند زدم از منشی خواستم درو واسم باز کنه وقتی وارد شدم سرش پایین بود هیچی نگفتم چند ثانیه وقتی سرشو بالا اوورد یه نگاه به من یه نگاه به سینی کرد
+ سلام مگه قرار نشد قهوه بیارم ؟
مکثی کرد در جواب گفت
_ سلام ... ولی عجیبه به قولتون عمل کردید
با ارامش نزدیک میزش شدم لبخند به لب گفتم
+ من آدمیم که زیر قولم نمیزنم مستر کیم
یه تای ابروشو داد بالا به صندلیش تکیه داد منم سینی رو گذاشتم رو میز یکی از فنجونارو برداشتم رفتم سمت پنجره بزرگ اتاقش
+ البته این رو هم بگم که فرصت قهوه خوردن تو جایی که همچین ویویی داره از دست نمیدم
برگشتم نگاهش کردم دیدم لبخند زده و بلند شده داره
میاد سمت پنجره
_ اگه میدونستم دوست دارید زودتر دعوت میکردم
+ اوو چه دست و دلباز شدید
نگاهشو داد بهم یه قدم نزدیک شد
_ من همیشه دست و دلبازم ولی به طرفم بستگی داره
+ امیدوارم بیشتر این یه موردو ببینم
با همون لبخند برگشتم سمت در تو راه فنجونمو گذاشتم رو میز، من باید زیاد به این اتاق میومدم مجبور بودم کمی گاردمو بیارم پایین کمی مکث کردم گفتم از قهوه اتون لذت ببرید من میرم کار دارم روز بخیر منتطر جواب نشدم و درو بستم تو راه برگشت به دفتر از پشت سرم صدای جونگین رو شنیدم ایستادم چرخیدم
+ دفتر سوهو بودید ؟ تو راه اونجا دیدمتون
_ بله کارشون داشتم
یه تای ابروشو داد بالا مستقیم اومد جلو به چشمام نگاه کرد
+ با سینی قهوه ؟
_ آره فک کنم یادتون رفته بازی ، مجازات ...
+ اوو یادم نرفته ولی فک نمیکردم بخواید اینکارو تو شرکت بکنید
_ در هر حال من دوست ندارم زیر قولم بزنم ، راستی کارم داشتید ؟
+ نه فقط داشتم رد میشدم ، سی یو

لی:

سه روز از اون مسافرت کذایی میگذشت من باید یه جوری از دل نارا در میووردم خیلی ناراحتش کرده بودم ، روم نشده بود دیگه ببینمش ولی اینجوری فایده نداره پیش خودش فک میکنه من یه ادم بیشعورم ... آه خدا ... دعوتش کنم به کافه ؟ اگه قبول نکنه چی ؟ تعقیب کنم برم دم خونش اونجا حرف بزنم ... آه نههه چرا مثل پسرای دبیرستانی شدم
+ چرا انقدر تو فکری ییشینگ؟ با تواممم
_ چی؟ چیزی شده ؟
+ میگم چرا کشتیات غرق شده ؟
_ جونگین باید یه کاری کنم نمیدونم چی
+ میخوای چیزی بگی شاید تونستم کمکت کنم
_ ببین اگه یه باشه چیکار میکنی ؟
+ احیانا اون شخص دختر نیست؟
_ آه ... اره
+ خب چرا نمیری ازش عذرخواهی کنی ؟
_ اینکارو کردم ولی اصلا قبول نکرد
یکم تو فکر رفت بعد با یه بشکن خم شد سمتم گفت
+ فهمیدمم ، اول باید واسش گل بفرستی دوبار اینکارو بکن بعد پیام بده بگو میخوای باهاش حرف بزنی حتما قبول میکنه
_ خوبه تورو دارم با تجربه
+ یااا من فقط فکرم خوب کار میکنه
با خنده زدم به بازوش و ازش دور شدم همیشه فکرای
جالبی میکنه جونگین

see diamondDonde viven las historias. Descúbrelo ahora