نارا :
این دو روز حواسم به سهون بود ولی هیچ واکنش خاصی نداشت و این عجیب بود واسم که چرا هیچ حرکتی نمیکنه ... تو ماشین با فاصله زیاد به پروژه نگاه میکردم فکرم درگیر بود باید یه راهی پیدا میکردم تا سهون یه اشتباهی انجام بده ... حیف این همه کاری که تا الان انجام دادیم که یه شب پودر بشه بره رو هوا ...
دوباره برگشتم سمت شرکت و وارد اتاق شدم هانیول نشسته بود پشت میزش و کارش رو انجام میداد
_ خبر جدید نداری؟
+ نه هیچی فعلا
هانیول سرشو بالا اورد و گفت : مگه میشه هیچ واکنشی نشون نده ؟
+ فعلا که خبری نیست همین بیشتر مشکوکه
_ یه شنود توی دفتر سهون بزار منم یکی تو دفتر سوهو میزارم
+ باشه ولی به نظرت چرا انقدر آروم ؟
_ شاید از کارش مطمئنه که کاری نمیکنه
+ شایدم مدرکی ازش نیست
سعی کردیم بیشتر توی شرکت بمونیم که وقتی سهون رفت من برم تو دفترش شنود کار بزارم ، اول هانیول رفت تا مطمئن بشه سهون رفته بعد به من خبر بده برم تا پیامش اومد که تو دفتر نیست من سریع وسایلمو جمع کردم تا برم
تو راهرو نگاه کردم کسی نبود ارام رفتم سمت دفتر سهون ، اطرافو نگاه کردم کسی نبود وارد اتاق شدم خودمو رسوندم به میزش و نشستم و زیرش شنودو کار گذاشتم دوباره بدون وقت تلف کردن اومدم بیرون سریع از اونجا دور شدم و خودمو به هانیول که توی پارکینگ منتظرم بود رسوندم
تو راه به هانیول نگاه کردم و گفتم : خبری از پروژه اسکای نداری؟
_ جونگین دنبال کسی که این خرابکاری رو کرده
+ با این حساب یعنی جونگین کاره ای نبوده درسته؟
_ اونجور که من فهمیدم اره اون موقع اصلا روی این پروژه کار نمیکرده واسه همین الان پیگیر این ماجرا
+ اگر تو اون پروژه دست نداشته یعنی شاید کلا تو خرابکاریا دست نداره ؟
_ بهش فکر کردم ولی میدونی نارا بازم این احتمالو دادم که شاید اونجا نبوده ولی اندفه کم کاری کرده باشه
این حرف هانیول هم درسته و الان نمیشه قطعی جواب دادییشینگ :
خدایا مگه میشه یه پروژه تخریب بشه این یکی هم بازرسا گیر بدن بهش هرجور فکر میکنم با عقل جور در نمیاد ، کی داره خرابکاری میکنه؟ یکی میخواد شهرتمونو خراب کنه ..
سریع نشستم اسم کسایی که تو دوتا پروژه ها بودن رو درآوردم نگاهی بهش کردم ، کسی که میتونه خرابکاری کنه کیه؟ ... حتما باید از داخل شرکت ضربه بزنند، چند دقیقه ای بود که ذهنم با تمام احتمالات مشغول بود حتی کثیف ترین احتمال هم میومد تو ذهنم ولی نه اول باید کاریو شروع کنم
بشکنی رو هوا زدم خود خودشه ... میتونم رو دست بزنم به مهندس لی ببینم برخوردش چیه
لبخندی روی لبام نشست تو فکر بودم که در زدن ، منشی اطلاع داد ساعت کاری تموم شده و منم گفتم میتونه بره منم وسیله هامو جمع کردم راه افتادم برم فقط باید یه سری مدارک رو به سهون میدادم پس به سمت دفترش راه افتادم ... توی راه نارا رو دیدم که انگار دورو اطراف رو چک میکرد انگار میخواست یه کار یواشکی بکنه سریع رفتم پشت ستون و یواشکی نگاهش کردم که وارد اتاق سهون شد ، چرا باید یواشکی بره پیش سهون ؟ نکنه خبری بینشون؟
خواستم برم جلو ولی چیزی که از ذهنم گذشت باعث شد اینکارو نکنم نمیخوام اگرم اتفاقی افتاده باشه با چشمای خودم ببینم نه نمیتونم تصور کنم همو ببوسند ولی نمیتونستم بازم همینجوری ثابت بایستم به این افکار مذخرف دامن بزنم پس سمت اتاق راهی شدم اما چند قدم پیش نرفته بودم که صدای در اومد سریع خودمو کشیدم عقب و نارا وقتی میخواست بیاد بیرون هم اطرافو چک کرد نگاهش به سمت من خورد سریع خودمو پنهان کردم نفس عمیق کشیدم ولی چرا باید دزدکی بره تو اتاق سهون؟ میتونه عادی بره اتفاقی نمیوفته پس حتما ماجرا چیز دیگه ایه صبر کردم چند ثانیه بگذره که تا صدای پا شنیدم یه نگاهی کردم دیدم داره دور میشه ، چند ثانیه ای مکث کردم و منم رفتم سمت اتاق سهون ، در زدم ولی کسی جواب نداد دوباره در زدم بازم هیچی ... تازه فهمیدم نارا رفته اتاق سهونو یواشکی چک کنه ولی چرا؟ سریع وارد دفتر شدم اطرافو نگاه کردم نکته جالبش این بود که در قفل نبود ... رفتم سر میزش در کشوهاشو تکون دادم ولی قفل بود هی اینور و اونور چک کردم چیزی نبود دوباره روی میزو گشتم یهو خودکار روی میز افتاد نشستم زیر میزو گشتم خودکار رفته بود زیر پایه میز اومدم برش دارم که نگاهم خورد به یه چیز گرد که زیر میز چسبیده ... شنود بود ولی یعنی نارا گذاشته؟ اصلا از کجا اورده ؟ نکنه جاسوس شرکتای رقیب ؟ نه نه این نمیتونه باشه ... از اتاق بیرون اومدم و برگشتم به اتاق خودم باید چک کنم ببینم بقیه جاها گذاشته یا نه ...
سریع در اتاقو باز کردم و زیر میزو چک کردم چیزی نبود ، رفتم اتاق جونگین ولی اونجا قفل بود ، اونجارو فردا میتونم چک کنم ولی این فکر مخرب داشت ازارم میدادم
وقتی به خونه رسیدم سردرد بدی گرفته بودم این همه فکرای منفی که توی سرم رژه میرن دارن دیوونم میکنند ، چرا باید شنود بزار تو اتاق سهون؟ اگه جاسوس باشه الان از همه چی خبر داره ... جاسوس؟ نکنه تو این پروژه هم خرابکاری کرده؟؟؟
وااای خدایا نه ... اگه اینا نباشه پس در بهترین حالت چی میتونه باشه ؟ اون دفه هم دم اتاق سهون بود رفتارش مشکوکه ... پاشدم یه قرص خوردم اینجوری نمیتونم تحمل کنم چشمامو بستم تو فکر بودم که یهو از کلمه جاسوس رسیدم به پلیس ... نکنه پلیس باشه؟ یعنی به چیزی مشکوک شده ؟ اون چی میتونه باشه؟
تا ساعت دو شب با این افکار خوابم نبرد به زور سعی کردم بخوابم از فردا باید حواسمو بدم به نارا تا ببینم چیکار میکنهنارا :
امروز جواب بازرسی میومد و من مطمئن بودم این خرابکاری باعث ضرر بدی میشه اما همین که الان جلوش گرفته بشه خیلی بهتر تا پروژه تکمیل بشه بعد تازه بوی گندکاریش در بیاد ... نتونستم منتظر بمونم تو اتاق یهو بلند شدم ، هانیول نگاه سوالی بهم کرد
+ میخوام برم ببینم نتیجه چی شده
_ کجا ؟
+ میرم پیش ییشینگ
بعد در اتاقو باز کردم و امدم بیرون ، خودمو رسوندم به اتاقش اما منشی گفت نیست نا امید برگشتم برم تو دفتر خودمون بشینم تا مثل بقیه منتظر بمونم
+ اینحا چیکار میکنید ؟
با شنیدن صدای اشنایی برگشتم و ییشینگو دیدم که ایستاده
_ امدم با شما کار داشتم اما منشی گفت نیستید
+ الان هستم بفرمایید داخل
لبخندی روی لبم امد و خوشحال سریع رفتم دنبال ییشینگ وارد دفترش که شدیم من نشستم روی صندلی های چرم رو به روش
_ خب راستش اومدم در مورد نتیجه بازرسی بپرسم
با حرف من لبخندی روی لباش نشست
+ هیچ مشکلی وجود نداشت و ما میتونیم کارامونو از امروز دوباره شروع کنیم
چشمای من تا حدی گرد شد از تعجب اما نباید نشون میدادم چه دلیلی داره سریع تبدیل به لبخندش کردم
_ معلومه نبایدم مشکلی باشه
+ پس چرا انقدر کنجکاو بودی؟
با سوالش اخم ریزی به ابروهام نشست چه فکری کرده؟
_ چون بخوای یا نخوای آدم یکم استرس میگیره فقط میخواستم مطمئن بشم و برگردم سر کارم آقای جانگ
بلند شدم و خودمو رسوندم به در و با یه خداحافظی از دفترش بیرون امدم و خودمو هرچه سریع تر به هانیول رسوندم ، در دفتر خودمون رو باز کردم و پریدم داخل ، هانیول با دیدنم پرسید : چیشد؟؟
_ باورت بشه نشه هیچ مشکلی نبوده
با چشمای گرد شده نگاهم کرد
+ مگه میشه؟؟؟؟ مطمئنی ؟
_ آرهه ولی خودمم باورم نشد چطور هیچ چیز غیر طبیعی ای نبوده
+ مگه شن و ماسه و همه چیزو نفرستادی آزمایشگاه ؟ مگه ترکیباتشون یکی نبود ؟
_ چرا واسه همین دارم میترکممم که چرا الان مشکلی نبود ؟ نکنه به بازرسا رشوه دادن؟
هانیول پوکر نگاهم کرد و گفت : به دوتاشون رشوه دادن؟ بعد تو این دو روز راضیشون کردن ؟ بعد جواب ازمایشو چیکار کردن ؟
درست میگفت من زیادی بد بین بودمم
_ پس بگو چرا سهون هیچ کاری نکرد و خیلی خونسرد بود
کلافه دستی توی موهاش کشید
+ تیرمون به سنگ خورد حالا چیکار کنیم؟همون موقع صدای گوشیم اومد شماره ناشناس بود جواب دادم و با شنیدن صدای پشت گوشی زل زدم به هانیول ، صدایی که منتظرش بودم بالاخره شنیدم
+ خوبی؟
_ آره ولی فرصت ندارم حرف بزنم ، انباری که سیمان توش بود رو شب میخوان خالی میکنند
+ آدرسشو دارم میام
_قطع میکنم
منی که دلم میخواست بیشتر باهاش حرف بزنم ولی با بوق ممتد مواجه شدم
سریع قضیه رو به هانیول گفتم و اونم بلافاصله زنگ زد با گروه هماهنگ کرد که برن اونجا
ESTÁS LEYENDO
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...