part 10

19 4 0
                                    


نارا :

وارد دفتر شدم خالی بود هانیول هنوز نیومده بود یه نگاهی به پرونده های روی میزش کردم که یهو در باز شد
بک : سلامم
نارا: سلام
بک : عه هانیول هنوز نیومده؟
نارا : اون چیه دستت؟
بک : واسش یه چیزی خریدم از اونجا
نارا : ناقلاا چی خریدی ؟؟ کی خریدی ؟
بک : فضولی؟؟ هاهاها
دوباره یهو در باز شد هانیول با پای گچ گرفته با کمک چانیول اومد داخل چشمام از تعجب چهارتا شده بود
هانیول: سلام دادم حواستون کجاست؟
چان : شما دوتا چرا خشک شدین سرجاتون ؟ روح دید مگه ؟
نارا : تو چی شدی ؟ پات چرا تو گچه ؟ کی اینجوری شدی ؟
بک : پاات چیشده؟
هانیول : حالا بزارید بشینم تعریف میکنم چیزی نیست پیچ خورده فقط
چان : چیزی نیست فقط با آسانسور از طبقه پنجم پرت شده تو پارکینگ ...
داشتیم حرف میزدیم باز در باز شد یه نفر اومد داخل
دیدم همه بهش سلام کردن و میشناسنش الا من ...
نارا : معرفی نمیکنید ؟
بک :راستی کیم جونگین مدیر اجرایی این پروژه
نارا : مگه مدیر اجرایی آقای جانگ
بک : نارا کجایی؟؟ جانگ مدیر اجرایی شرکته
کای : من مدیر این پروژه هستم خوشبختم
نارا : موک هستم خوشبختم
کای : راستی اومدم حالتونو بپرسم خانوم پارک بهترید ؟
هانیول : آره خوبم ممنون دیروز خیلی اذیت شدید
کای: نه کاری نکردم
چان : خب من برم دیگه
بک : عه کجا ؟ تازه اومدی که
چان : اومدم ایشونو برسونمو برم عصر زنگ بزن خودم میام دنبالت
هانیول : باااشه
بک : پس وایسا منم باهات میام تا پایین کار دارم

بعد اینکه همه رفتن با هانیول تنها شدم
هانیول بگو چیشد اونجا ... کیو دیدمم
چه داستانایی داشتممم بگم میمونی
هانیول گفت خب زود باششش تعریف کن تا از فضولی نترکیدممم
خب ببین یه مهمونی بعد سمینار دعوت شدیم اونجا بگو کیو دیدممم شیومین
هانیول: شیومین خودمون ؟ افسر کیم؟
آره دیگههه خود خودش نمیدونم اونجا چیکار داشت ولی سر ماموریت بود انگار ... رفتیم حرف بزنیم باهم توی باغ وسط حرفامون جانگ اومد مارو دید یه جوری که انگار خوشش نیومده من با شیومین حرف میزنیم با یه دختره اونجا رفت
بعد برگشتم تو سالن ببینم کجاس دیدم داره با اون دختره میرقصه
هانیول: وایسا ببینم دختر مشکوک نبود ؟
نه از اون آویزونا بود که هی اوپا اوپا میکرد
که یهو دوتامون زدیم زیر خنده
هانیول : حالا شیومین چیکار میکرد ؟؟
هیچی رفتم باهاش رقصیدم ...
هانیول : چی؟؟ رفتی باهاش رقصیدی؟؟ هیچی دیگه جای من خالی بوده فقط، شیومین رو هوا نبود احیانا؟
نارا: چرا فک کن خوشش نیاد با من برقصه ...
حالا تو بگو ببینم پات چیشده؟
هانیول : به خاطر یه کاری مونده بودم تو شرکت بعد که سوار آسانسور شدم برق رفت و اینجوری شد
اخرشم کیم جونگین رسوندم بیمارستان
نارا : حالا پات کی خوب میشه ؟ اینجوری که دستمون بسته اس
هانیول : یه هفته دیگه ... تو که نبودی من همه ی دوربینای طبقه خودمون و اتاقای بقیه رو چک کردم یه سری نقطه کورم داشت اینارو بررسی کردم
نارا: خب ولی چجوری به حسابا دست پیدا کنیم ؟
هانیول : فعلا باید دنبال مدرک باشیم مطمئنم یه جا سوتی دادن

دو هفته گذشته بود ولی هیچ اتفاقی نیوفتاده بود و نتونسته بودیم مدرکی پیدا کنیم و دنبال یه موقعیتی بودیم بریم تو اتاق سهون ...
+ هانیول یه موقعیت گیرمون اومدههه امروز فهمیدم منشی سهون مرخصی گرفته
_ خب پس باید به یه بهونه بکشیش بیرون دفتر ... زنگ بگو سیستمم مشکل پیدا کرده چمیدونم یه ویروس بزن به سیستمت، یه چیزی پیدا کن منم میرم بیرون که نباشم

نارا : سلام آقای اوه من به یه مشکلی خوردم میشه شما بیاید کمکم ؟
سهون : سلام چه مشکلی؟
نارا : نمیدونم یهو اطلاعت پروژه از رو سیستمم پرید الانم هرکار میکنم نمیاد
سهون : الان میام ببینم مشکل چیه

هانیول :
وقتی سهون از دفترش زد بیرون سریع رفتم سمت اتاق ، درو باز کردم و رفتم سمت سیستم روشن بود لبخندی زدم و فلش و زدم بهش مجبور بودم تا اطلاعت جا به جا میشه صبر کنم تقریبا آخرای کار بود که یه صدایی اومد ...
در باز شد نفسم تو سینه ام حبس شده بود
"سهونا کجایی؟... آخه کی سیستمو روشن میزاره میره ؟ "
وقتی صدارو شنیدممم چشام چهارتا شددد اون صدای سوهوو بود فقط کافی بود منو ببینه دیگه تموم ...تو اتاقو میگشت مشخص بود ، صدای پاش نزدیک پارتیشن شد دستشو گذاشت روی پارتیشن که بکشه کنار، من چشامو بستممم دستام مشت شده بود فقط نیاااا نیاا
صدای گوشیش بلند شد
" چیشده ؟ ... بگو الان میام "
وقتی درو بست نفس راحت کشیدم یه دقیقه صبر کردم تا دور بشه بعد من برم بیرون
خیلی ریلکس در اتاقو باز کردم دیدم سهون پشت سر نارا وایساده خم شده رو سیستم ولی نگاهش سمت نارا
وقتی سلام کردم سهون انگار که هول شده باشه سریع بلند شد سلام داد
هانیول: چیزی شده؟
نارا: آره اطلاعاتم پرید از رو سیستم زنگ زدم آقای اوه بیان
هانیول: حالا درست شد ؟
سهون : آره دیگه فک کنم درست شده باشه ...خب اگه با من کاری ندارید برم کسی تو دفتر نیست
نارا : نه ممنون که اومدید
+ نارا اون نقشه هارو اوکی کردی ببریم پیش جونگین ؟
_ آره صبر کن فقط این کارمو تموم کنم

ده دقیقه بعد با نارا رفتیم سمت دفتر جونگین نقشه هارو باز کردیمو شروع کردیم در موردش صحبت کردن جونگینم هم گوش میداد هم ایده میداد ...
کارامونووانجام دادیم که بریم البته تایم کاری هم تموم شده بود که در زدن و آقای جانگ اومد داخل
سلام احوال پرسی کردیم اومدیم بریم که یهو جونگین گفت حالا که کار تموم شده واسه رفع خستگی بریم شام بیرون؟ منو نارا بهم یه نگاه کردیم و من یه چشمک به نارا زدم و برگشتم سمت جونگین گفتم چرا که نه فکر خوبیه
از اتاقش اومدیم بیرون سمت آسانور مرفتیم که یهو جونگین گفت اوو چه به موقع دیدمتون میاین بریم شام بیرون؟
من نگاه کردم دیدم اوووه نههه سوهو و سهون رو داره میگه که سهون گفت آره بریمم
سوهو نزدیک شد گفت خانوم ها هم میان ؟
جونگینم در جوابش گفت آره
تو دلم گفتم همه باشن غیر این آقای خودشیفته ...
نارا زد به پهلومو گفت
_ کسی که خیلی دوسش داری هم میاد
+ آرهه چون خیلی علاقه دارم بهش همه جا هست
_ مشخصه چقدر به هم علاقه دارید
نارا زد زیر خنده سوار آسانسور شدیم رفتیم
دم یه رستوران نگه داشتن همه پیاده شدیم و رفتیم داخل ترتیب نشستنمون منو نارا کنار هم بودیم جونگین کنار من سوهو و سهون روبه روی ما بودن و جونگین کنار من بالای میز و لی کنار نارا پایین میز نشسته بودن
سفارش دادیم که سوهو گفت حالا چیشد که یهو هوس شام دورهمی کردید ؟
جونگینم گفت خیلی وقته باهم شام نخوردیم

see diamondTempat di mana cerita hidup. Terokai sekarang