part 14

18 6 0
                                    

هانیول
ساعت حدود پنج بود که حاضر شدیم رفتیم ساحل هر کسی واسه خودش میچرخید
من و نارا نشستیم تا یکم حواسمون به بقیه باشه چانیول نشسته بود روی سنگی که نزدیک آب بود و اروم دریارو نگاه میکرد میدونستم چقدر با دریا اروم میشه و دوست داره ساعت ها بشینه کنار اب از اون طرف بکهیون هی باهاش حرف میزد و میخندید از دور شبیه یه پسر پنج ساله که داره ذوق میکنه به نظر میاد لبخند ملیحی زدمو تا سرمو برگردوندم دیدم با فاصله تقریبا زیاد جونگین و سوهو باهم حرف میزنن سعی کردم حواسم بهشون باشه ولی نه تابلو
+ هانیول ... هانیول
سریع برگشتم که نارا گفت
+ کجایی؟؟ تابلو نگاه نکن
_ اوه حواسم پرت شد اخه دیدم یه جوری انگار حرف جدی میزنن توجه ام جلب شد
+ اون طرفو ببین سهون و لی دارن حرف میزنن ینی چی میگن ؟ به نظر تو هم مشکوک؟
_ آره فکرم درگیر یه جوریه چهار نفرشون مشکوک
دوباره به فکر فرو رفتم که یهو دیدم بکهیون بلند داره مارو صدا میکنه و دوون دوون میاد سمتون
× پاشید بیاید یکم آب بازی کنیم
+ آب بازی ؟؟؟ نه
× پاشید دیگههه با کلی خواهش چانیولو راضی کردممم
بعد با همون حالت چرخید سمت لی و سهون به اونام گفت و سهون با حالتی که منتظر باشه رفت سمت بکهیون از اون طرف چانیول منو صدا کرد و با یه نگاه به نارا بدند شدیم رفتیم سمتشون
همین که نزدیک شدم چانیول اولین مشت آبو پاشید سمتم منم بلند صداش کردم و با خنده ای که انگار فقط میخواسته همینکارو بکنه رفتم سمتشو منم با مشت آب پاشیدم بهش
بکهیون که شیطنت ازش میباره شروع کرد به آب پاشید سمت سوهو و کای اونو اول گارد گرفتن ولی جلوی بکهیون نتونستن دووم بیارن و اونام اومدن تلافی کنن
وقتی به خودم اومدم دیدم همه دنبال هم دارن میکنن و سرو صدای خنده همه میاد و بهم آب میپاشن

نارا
وسط آب بودم که قشنگ خیس خالی شده بودم که یهو زیر پام خالی شد و رفتم زیر آب وقتی بالا اومدم دیدم لی داره با نیش خند بهم نگاه میکنه که خودش بود زیر پا انداخت واسم و گفت وقتی فکر میکنی زرنگی حواست باشه منم حرصی شدم ولی با لبخند سعی کردم حواسشو پرت کنم رفتم سمتش که هلش بدم تو آب که سریع دستمو خوند جا خالی داد و اروم گفت حواست نباشه همین میشه
خودم داشتم میرفتم تو آب که یهو سهون دستم گرفت سعی کردم تعادلمو حفظ کنم
سهون : کجا میرفتی ؟؟؟ نگرفته بودمت با سر رفته بودی تو آب
نارا : بعضیا لطف دارن به من
برگشتم چپ چپ نگاه لی کردم یه جور که انگار توقع نداشت سهون منو بگیره با اخم ریزی نگاهمون میکرد
دوباره رو به سهون گفتم عه راستی پیرهنتون پاره شده
سهون : اشکال نداره تو این موقع ها پیش میاد مهم اینه لذت ببری از کاری که میکنی
یه چشمک زد بهم که یهو دوتامون پرت شدیم تو آب به خودمون اومدیم دیدیم لی با صدای بلند میخنده
منم اومدم از اب برم بیرون که بغل لی رسیدم بهش گفت اگه دستشو ول میکردی نمیوفتادی
لبخند محوی که زده بودم که با این حرفش لبخندم عریض تر شد و دور شدم

see diamondDonde viven las historias. Descúbrelo ahora