part 17

24 8 4
                                    

نارا :
دو ساعت از زمانی که بازی تموم شده بود میگذشت بکهیون و سوهو و سهون که فکر کنم رفتن دریا ، چانیولم رفت بیرون معلوم بود فکرش درگیر بود... من و هانیول تو آشپزخونه نشسته بودیم حرف میزدیم
جونگین و ییشینگ هم تو پذیرایی پیش هم بودن که صدای گوشی یکیشون اومد هانیول دستشو گذاشت به عنوان هیش روی لباش گذاشت بلند شد رفت سمت پذیرایی یه دقیقه بعد اومد گفت باید برم دنبال جونگین
نارا : چرا ؟ چیز خاصی گفت ؟
هانیول : اره یکی زنگ زد اونم هول شده بود گفت چیشده ؟ الان باید حتما بیام؟ دیگه حواست به بقیه باشه چان اومد پرسید بگو کار داشت رفت بیرون و بیاد
سریع رفت طبقه بالا و با سوییچ از در زد بیرون
حالا من مونده بودم و ییشینگ
رفتم تو حال دیدم شیشه ویسکی جلوشه و داره همینجوری میخوره نگاهش کردم گفتم با معده خالی خوب نیست سرشو اوورد بالا یه نگاه بهم انداخت دوباره سرشو انداخت پایین شروع کرد به خوردن
نیم ساعت از رفتن هانیول میگذشت هیچکس هم نیومده بود هنوز ... دیدم ییشینگ داره میره سمت پله ها ولی تعادل درست حسابی نداره تقریبا پله های اخر بود که تعادلش بهم خورد داشت میوفتاد که من سریع خودمو رسوندم بهش تا دستشو گرفتم دستشو پس زد از پله ها بالا رفت ولی باز تعادلش بهم ریخت دوباره خواستم دستشو بگیرم، گفتم ولی حالت خوب نیست بزار کمکت کنم که دستمو کشید با صدای بلند گفت کمکتو نمیخوااااممم
من باز گفتم ولی اینجوری
اومد جلو گفت اینجوری چی ؟؟؟
همینجوری بهم نزدیک میشد گفت میخوای بگی نگرانمی ؟ یا چی ؟
همینجور که عقب رفتم خوردم تو دیوار ییشینگ تو فاصله کم ازم وایساده بود نگاهم میکرد
نارا : اگه از پله ها میوفتادی چی؟
ولی ییشینگ بهم نیشخند زد و سرشو کج کرد گفت هنوزم میخوای نشون بدی نگرانی ولی ...
یهو یه دستشو به دیوار بغل سرم زد اومد نزدیک تر با صدای آروم گفت ولی اصلا بهت نمیاد واست مهم باشه
من نگاهش کردم گفتم چرا بهم نمیاد ؟
با انگشتاش دستشو کشید روی صورتمو با دستش چونمو گرفت و گفت پشت این صورت خوشگل یه قلب نامهرونه
با اخم نگاهش کردم دستشو پس زدم
نارا : این حرفا چیه ؟
دستشو اوورد بالا کشید روی لبام نگاهش روی لبام بود واسه یه لحظه انگار قلبم نمیزد بدنم بدون حرکت ثابت شده بود خودمم نمیدونم چرا اینجوری شده بودم ، دوباره قلبم به تپش افتاده بود ولی یه جوری میزد که انگار قرار از تو جاش بزنه بیرون صورتش نزدیک تر شد تا اومد نزدیکتر از این که هست بشه با دست هلش دادم اومدم برم که بازوهامو کشید کوبیدم تو دیوار با صدای بلند داد زد ولی حرفام هنوز تموم نشدهههه چرا انقدر باهام کل کل میکنی؟؟؟ هااان؟؟ انقدر از من بدت میاااااد ؟؟؟ چراااااا همش نیش و کنایه میزنی بهم ؟؟
رگاش زده بود بیرون از شدت دادی که میزد ولی اون مسته نمیفهمه داره چیکار میکنه صورتشو نزدیک صورتم کرد ولی یهو لباش رو گذاشت روی گردنم چشام گرد شد هلش دادم عقب تا دوباره اومد بیاد سمتم یه سیلی خوابوندم توی گوشش و سریع رفتم سمت اتاقم درو پشت سرم بستم ...

see diamondWhere stories live. Discover now