part 36

7 2 0
                                    

نارا
امروز قرار بود برم سر پروژه یه نگاهی بندازم چندتا چیزو چک کنم از رو صندلیم بلند شدم دوتا نقشه رو برداشتم و از دفتر زدم بیرون توی راهرو ییشینگ رو دیدم که با عجله داشت از شرکت خارج میشد شونه ای بالا انداختم و از شرکت زدم بیرون سوار ماشین شدم و به سمت پروژه رفتم ... وقتی رسیدم اونجا دیدم ماشین ییشینگ اونجا پارک کنجکاو شدم سریع پیاده شدم و رفتم سمت ساختمان ...
بله چیزی که منتظرش بودم بلاخره اتفاق افتاده بود ، بازرس ها امده بودند تا پروژه رو چک کنند و حالا ییشینگ با یکیشون درگیر صحبت بود منم ارام بهشون نزدیک شدم ، یکی از مهندسای سر پروژه سریع به سمتم امد و گفت : مهندس موک شما هم خبر دار شدید امدید ؟
_ آقای مین چیشده ؟
+ بازرس ها امدن میگن باید یه سری بررسی ها انجام بدند به خاطر همین باید کارو تعطیل کنیم
_ کاروتعطیل کنیم؟ به این راحتی ها نیست که
بدون اینکه منتظر جواب باشم سریع خودمو رسوندم به ییشینگ باید جوری نشون میدادم که از اومدن بازرس ها بی خبرم و باید جلوی کارشون رو بگیرم
+ چرا باید کارمونو تعطیل کنیم ؟
با سوال من ییشینگ و مرد کنارش سمت من چرخیدن و من دوباره گفتم : شما میدونید هر روزی که پروزه رو بخوابانیم چه ضرری متحمل میشیم؟
مردی که مشخص بود یه بازرس کهنه کار رو به من گفت : اگه این ساختمان درست بنا نشده باشه و به پایانش نزدیک باشه و ما مجوز ندیم میدونی چه ضرری بهتون میخوره؟
منم کم نیوردم و گفتم : اگه درست بنا شده باشه و شما هم تایید کردید اون موقع شما حاضرید ضرر مارو بدید ؟
+ قرار نیست با این حرفا به جایی برسید که ما از کارمون دست بکشیم خانوم محترم
همون موقع ییشینگ سریع گفت : ببینید آقای یو ما چند سال اینکارو میکنیم تازه کار نیستیم و دوست نداریم چیزی رو تحویل مردم بدیم که بعدا با مشکل رو به رو بشیم
+ پس بزارید من کارمو بکنم آقای جانگ ، شما میتونید هر مشکلی دارید بیاید شهرداری و اونجا صحبت کنید
_ برای کارتون چقدر زمان میخواید ؟
+ یه روز یا دو روز فعلا
_ باشه من کارگرارو مرخص میکنم برای امروز

وقتی ییشینگ میخواست بره کارگرارو مرخص بکنه سریع رفتم سمتش و گفتم : چرا اینکارو میکنی؟
+ دلیلی نداره کاری رو بکنم که اونا به ما شک کنند ما کوتاهی انجام ندادیم
_ اصلا هر چی ، بلاخره نمیگن بازرسا اومدن سر پروژه ما حتما چیزی بوده ؟
ییشینگ نگاهی بهم کرد و گفت : الان بحث این حرفا نیست
بعدم رفت به سمت بکهیون و گفت بگو همه برن خونه

توی اون وضعیت بودیم که یهو سروکله سهون پیداش شد و با عصبانیتی از اخماش مشخص بود به سمت ما میومد وقتی نزدیک شد با پرخاش گفت : کی گفته بازرسا میتونند پروژه رو تعطیل کنند ؟ اصلا به چه حقی ؟ من نمیزارممم فهمیدید
با گفتن اون جمله به سمت بازرسا داشت میرفت که ییشینگ جلوشو گرفت و شروع کردن باهم بحث کردن
نگاهی به بکهیون کردم و گفتم : الان دعواشون میشه
+ اشکالی نداره از پس هم بر میان ، به نظرم کار ییشینگ درسته و خودش میتونه مدیریتش کنه
سری تکون دادم نگاهمو بهشون دادم که چطور باهم در جدل بودند ...

see diamondWhere stories live. Discover now