چانیول
دو روز گذشته رو پیش بابا بودم بعد از بهتر شدنش به خونه خودم برگشتم... نگاهم روی ساعت نشست که ساعت یازده و نیم شب رو نشون میداد بلند شدم رفتم مسواکم رو زدم اماده شدم که سمت تختخواب برم که صدای زنگ تلفن مانع شد با نگاه کردن به اسم سریع تماس رو وصل کردم
+ چانیووووول خودتیییییی
صدای کش دارش نشون میداد تو حالت طبیعی نیست
_ بکهیون مستی ؟
+ مممست ؟ آرررره
چشمام رو بستم و نفس عمیق کشیدم
_ تنهایی؟
یه سکوت کوتاه و بعدش جواب بکهیون که با حالت غمگینی گفت : من همیشه تنهاممم
بعد اینکه آدرس رو ازش گرفتم سریع سمت ماشین رفتم و خودمو رسوندم اونجا ... صدای بلند موزیک تا خیابون کشیده میشد وارد بار شدم اطرافو نگاه میکردم دختر پسر هایی که بدون محدودیت کنار هم بدناشونو تکون میدادن اخمام توی هم رفتند جلوتر که رفتم میزهای کنار هم رو دیدم سرم رو چرخوندم تا به چهره آشنای پشت میز برخوردم سریع به سمتش رفتم ...
+ بکهیون
_ بلاخره اووومدی ؟
لبخند محوی روی لباش پیدا بود کنارش نشستم نگاهی به میز انداختم شیشه مشروب رو به رو تقریبا خالی بود نگاهش کردم
+ نگو همش رو خودت خوردی
_ چه فرقی میکنه...
سرشو به کاناپه پشتش تکیه داد چشماش رو روی هم گذاشت از اون فاصله گردن بلند و سفیدش چیزی نبود که از نگاه بقیه در امان بمونه ، دختر قد بلندی که لباسش کاملا باز بود نزدیکمون شد با عشوه زیاد گفت : دوستت تنهاس ؟
همون موقع بکهیون با صدای ضعیفی گفت : آره اون تنهاست
صدای نفسمو بیرون دادم رو به دختر گفتم : از اینجا برو
برعکس لبخندی تحویلم داد و گفت : کجا برم وقتی یه مرد فوق العاده جذاب رو به رومه
اخمام تو هم رفت و مخاطب حرفم بکهیون رو قرار دادم
+ پاشو بریم میرسونمت خونه
نگاه خمارشو به چشمای من داد لبخندی زد و گفت : تو مرد جذابی هستی پس باهاش برو
_ انقدر چرت و پرت نگو پاشو
دستمو زیر بغلش گرفتم و با نگاه اخم الودی به دختر انداختم که از سر راهمون بره کنار ولی با پرویی تمام اومد کنار و گفت: چرا سختش میکنی ؟
دیگه حوصله رفتارشو نداشتم با صورت بی حس نگاه کردم بهش و گفتم : گمشو کنار
بعد هم با بکهیون از بار زدم بیرون سوار ماشین کردمش و راه افتادم به سمت خونه اش ... وقتی رسیدیم نگاهی به بکهیون که حالا خواب بود انداختم مجبور بودم بیدارش کنم چون من فقط تا همینجا ادرسو داشتم نه طبقه ای که زندگی میکنه نه کلیدی ...
بهش نزدیک شدم و اروم بازوشو تکون دادم چند بار این کارو کردم ولی نتیجه ای نگرفتم فقط اه کشدارش که نشون از بی حال بودنش میداد اینبار با شدت بیشتری تکونش دادم با واکنشش که رو به رو شدم خنده ام گرفت برگشتم سر جای خودم
+ بلند شو رسیدیم
نگاهی به اطراف کرد و در اخر با یه خداحافظی از ماشین پیاده شد ، پاهاش جونی نداشتن قدم هاش ارام و بدون نظم رو به جلو بود ، منتظر موندم تا وارد ساختمان بشه که نرسیده به اونجا افتاد ... سریع پیاده شدم و سمتش رفتم ، چند بار صداش کردم ولی هیچ واکنشی نشون نداد مجبور شدم بغلش کنم دوباره به سمت ماشین اومدم باید بر میگشتم خونه...
ESTÁS LEYENDO
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...