+ نارا دیدی پسر پرو رو با اون چشاش داشت منو میخورد ؟
- آره قشنگ معلوم بود میخواد بزنتت
+ زهی خیال باطل
- راستی قرار چیکار کنیم ؟ من حواسم نبود
+ هیچی باید بریم با اون یکی شرکت در مورد تبلیعات پروژه صحبت کنیمنارا و بکهیون باهم رفتن تا با اون یکی شرکت صحبت کنن و من تنها تو دفتر بودم که صدای تلفن سکوت تو اتاق رو شکوند ، نگاه کردم دیدم چانیول
+ به به داداش خوشتیپم
- سلامم کجایی هانیول ؟
+ سرکارم چطور ؟
- هیچی میخواستم بگم شب اگه بیکاری شام بریم بیرون یکم حرف بزنیم
+ من واسه تو همیشه وقت دارم ، آدرسو واسم بفرست میام
تلفنو قطع کردم و دو ساعت بعد نارا اومد
+ چه خبر ؟
- همه چی خوب پیش رفت و قرار شد با
جانگ هماهنگ کنم
- راستی بکهیون خیلی باحاله تو راه کلی گفتیم و خندیدیم
+ آره بهش میاد شوخ و بامزه باشه
- من برم با جانگ حرف بزنم
〰️〰️〰️〰️
نارارسیدم دم در و منشی منو همراهی کرد به دفتر جانگ در زدم
+ بفرمایید
- سلام
+ سلام بفرمایید بشینید
- من یه سر رفتم شرکت SL باهاشون در مورد پروژه صحبت کردم
+خب نتیجه چی شد ؟
- هماهنگیای لازم رو انجام دادم و گفتن خبرشو بهمون میدن
+ پس خبری شد به من اطلاع بدید
جانگ سرشو انداخت روی پرونده روی میزش ، برخوردش کلا خیلی سرد و بی تفاوت بود
در باز شد و منشی دوتا قهوه اوورد و تا بیاد بزاره روی میز من بلند شدم گفتم
- من دیگه میرم آقای جانگ
+باشه
〰️〰️〰️
هانیولنارا درو باز کرد با حالت عصبی وارد شد و گفتم
+ چیشده ؟
- هیچی انگار من زیر دستشم که با من اونجوری برخورد میکنه
+ چرا ؟؟ چیزی گفته ؟
- حتی نگفت قهوه اووردن بفرمایید میل کنید ، پسر بی ادب از خود راضی
+ فک کنم باید حال دونفرو به جای یه نفر بگیریم
- بریم دیگه ؟ کارمون تموم شده
+ ارهه بریم که من کار دارم خودمم
یه نگاهی به آدرسی که چانیول فرستاده بود انداختم
نیم ساعت بعد رسیدم وارد رستوران شدم
داداش خوشتیپم یه پیرهن سورمه ای پوشیده بود نصف موهاشم روی پیشونیش ریخته بود ولی یکم عصبی و ناراحت بود انگار
+ سلامم من اومدممم
- سلام
+ خوبی؟ انگار رو مود نیستی ؟
یه نفس عمیق کشید و نگاه کرد بهم
- راستش نه به خاطر همین خواستم ببینمت
+ الان اینجام تا حرفاتو گوش کنم
- با لیسا بهم زدم
+ چی؟؟ چرا اخه ؟
- با یکی دیگه دیدمش ، بهم خیانت کرد میفهمییی
+ اوووه ، نمیدونم چی بگم
- تو هم جا خوردی
+ کسی که انقدر خودشو عاشق نشون میداد چطور؟
- هه عاششق ، اون هیچی از دوست داشتن نمیدونه ، میدونی بهم چی گفت ؟؟ گفت فقط به خاطر پولم باهام بوده ...
+ دختر عوضییی حالشو میگیرمم
- اون حتی ارزش اینم نداره هانیول
گارسون سفارشمونو اوورد و مشغول غذا خوردن شدیم
+ چانیول امشب بیا پیش من تنها نمون
- نه باید تنها باشم تا یکم به خودم بیام
+ ولی
- ولی نداره ، همین که الان اینجایی مهمه ، میدونی که فقط تورو دارم باهاش راحت حرف بزنم
+ میدونم قربونت برم اوپااا
〰️〰️〰️
ناراتوی دفتر نشسته بودیم با هانیول آخرین بار گزارشو چک کردیم
+خب پس تکمیله دیگه
- آره درسته میخوای ببری پیشش ببر
× سلامم دخترا
+سلامم بکهیون
-هلوووو
× خب خب بگید چه خبره ؟ کارا چطور پیش میره؟
+ میخوام گزارشو ببرم پیش جناب اوه
× مواظب باش نخورتت توت فرنگی
+ تو چی میگی فندق
- فندق چیه ، جوووجه اس
× من جوجه ام یا تو کوچولو
-یاااا خودتی
+ من رفتمممم انقدر تو سرکله هم نزنید
از دفتر اومدم بیرون در حالی که صدای اون دوتا میاد همینجوری تو حال خودم بودم که یهو دیدم یکی بهم سلام داد برگشتم دیدم جانگ بوده و من فقط سرمو تکون دادمو رد شدم باید بفهمه بی محلی کردن ینی چیخب رسیدم ، در زدمو با صدای بفرمایید داخل شدم
+ سلام اقای اوه
-سلام
+ اومدم گزارشی که با شرکت sl هماهنگ کردم بهتون بدم
_ بفرمایید اینجا خودتون توضیحشو بهم بگید
شروع کردم به توضیح دادن گزارش و اخرش داشت بهم میگفت که قرار بعدیو کی بزارم باهاشونو ...و در همین حال چشمم به لپتابش خورد که یه سری پیام و عکس بود
داشتم سعی میکردم که پیام هارو بخونم
که سهون طوری لپتاپ رو بست که با صدای سهون واقعا زهره ترک شدم
سهون : خب بگو قرار بعدی رو کی گفتم؟؟
به تته پته افتادم واقعا نمیدونستم چی گفته بود
هنوزم ذهنم درگیر لپتابش بود که با داد بعدیش دیگه فک کنم روحم از بدنم جدا شد
سهون : اصلا معلومه حواست کجاست؟؟؟؟
نارا : بب ببخشید حواسم نبود
سهون : سرک کشیدن تو حریم شخصی دیگران کار خوبی نیستا صرفا جهت اطلاع گفتم...!!
نارا : من فقط چشمم بهشون خورد و فک میکنم شما دارید زیاده روی میکنین ، خیلی آروم تر هم میتونید بگید .
همینجوری که داشتم حرف میزدم ابروهای سهون کم کم رفت بالا و یه تعجبی تو صورتش پدیدار شد و گفت
سهون : ببخشید شاید زیاده روی کردم ولی کارتون ...
نارا : خب قرار بعدی رو کی بزارم ؟
سهون : واسه دوشنبه هماهنگ کنید ، خودمم میام
نارا : باشه پس ساعتشو خبر میدم بهتون
از اتاقش اومدم بیرون یه نفس عمیق کشیدم و انگار از حبس آزاد شده بودم جو تو اتاق خیلی سنگین شده بود و منم واسه اینکه باعث شکش نشم سریع اومدم بیرون

YOU ARE READING
see diamond
Romance💎الماس دریا 💎 دوتا دوست که باهم همکارم هستن تو یک پروژه بزرگ تجاری با پنج مرد خوشتیپ شروع به کار میکنند اما این آغاز تحولاتی توی زندگی شخصیشون میشه ...