part 25

20 6 2
                                    


هانیول
بعد از اینکه به زور چانیول رو مجبور کردم بره و نارا هم ببره منو به یه اتاق دیگه بردند اونجا تنها بودم خیلی خسته بودم نمیدونم چقدر گذشته بود که چشمام بسته شدن ...
با حس نور پشت پلکام بیدار شدم هنوز چشمام رو کمی باز کردم ولی نور چشمام رو اذیت میکرد میخواستم جا به جا بشم ولی سنگینی چیزی رو دوی دستم حس کردم خواستم بلند بشم که چشمم بهش افتاد ، جونگین ؟ اون اینجا چیکار میکرد ؟ کمی نگاهش کردم موهاش به طور تا مرتبی روی پتو ریخته بود به نظر نرم میومد دلم میخواست دست ببرم داخلشوم کمی خودمو کج کردم دستمو جلو بردم ولی دقیقا همون موقع گرمی چیز نرمی رو روی دستم حس کرد چشمام از تعجب گرد شد ... به دستم بوسه زد ؟ نه حتما اشتباه کردم ولی اون گرما چیزی نبود که حسش نکنمم
سرشو بالا گرفت دستم رو هوا موند یه نگاه به دستم کرد تلاقی دستم و دست خودش گرمایی که حتی بعد اون بوسه هم حسش میکردم و هدف بعدی چشماش خودم بودم چند ثانیه خیره به چشماش که یهو سرفه ای کردم و خودمو بالا کشیدم
+ حالت خوبه ؟ درد نداری ؟
_ اره بهترم
+ نگرانت بودم اومدم حالتو بپرسم ولی وقتی اومدم خواب بودی خواستم بشینم بیدار شی نمیدونم چرا خودمم خوابم برد ، اذیت که نشدی ؟
_ نه ... خودت بهتری ؟ سرت شنیدم بخیه خورده
+ آآره خوبم من مهم نیست ، میخواستم معذرت خواهی کنم به خاطر من اینجوری شدی
_ اونی که زد بهمون رو میشناختی ؟
با این سوالم جا خورد توقع نداشت الان ازش بپرسم کمی مکث کرد
+ ن..نههه اصلا چطور مگه ؟ تو میشناختیش؟
_ من که نه ولی گفتم شاید تو بدونی
سرشو به چپ و راست تکون داد چند دقیقه ساکت شد نمیدونستم چی بگم اون هم قصد نداشت حرف بزنه ولی همون موقع در باز شد و نارا با لبخند خوشحال اومد داخل با همون لبخند سمتون اومد و سلام داد
+ پارک هانیول امروز مرخص میشی و یه مدت قرار افسردگی تو خونه موندن بگیریی
بعدم زد زیر خنده ، خدایا نارا تو این شرایط میخنده و منو دست میندازه
_ حتما میخوای بگی در نبود من ناراحتی ؟ کی گفته من مرخصی میخوام ؟ فردا میام شرکت
× من گفتم
صدای شخص سوم توی اتاق پیچید سریع به در نگاه کردم سوهو اونجا ایستاده بود و دست به سینه به در تکیه داده بود و در ادامه گفت
× برای هر دو نفرتون سه روز مرخصی گرفتم و از این سه روز لذت ببرید چون بعدش باید جبران کنید
با چشمکی رو به جونگین زد ، جونگین هم لبخند متشکری تحولیش داد
بعد اومد داخل و رو به جونگین گفت : کیم جونگین پاشو بریم حاضر شیم تا ببرمت خونه
تا دم در با نگاهم بدرقشون کردم قبل اینکه خارج بشوند سوهو برگشت و رو به من گفت : امیدوارم زودتر حالتون بهتر بشه لبخند پهنی روی صورتش نشوند تاحالا این روی مهربونشو ندیده بودم یعنی شک داشتم اصلا مهربون باشه و صحنه ی بعد بسته شدن در بود
+ جونگین اینجا چیکار داشت ؟
_ هیچی اومده بود حالمو بپرسه ولی نارا یکی دنبالمون بود تصادف عمدی بود شک ندارم ... بچه ها چیزی فهمیدن ؟
+ نه هنوز دنبالشن حالا فعلا بیا بریم خونه بعد مفصل در موردش حرف میزنیم

see diamondOù les histoires vivent. Découvrez maintenant