Part Five

14.6K 1.2K 169
                                    

ولی فکراش اونقدر دووم نیاورد، چون به سرعت خوابش برد.
_________ 🖤 ________

Jungkook :

دره اتاق قرمز  رو باز کردم و به بدن نحیف و بی جونش که دست و پا بسته رو تخت بیهوش شده بود نگاه کردم .

حالا که قرصامو خوردم میفهمم چه بلایی سره یه پسر بچه ی باکره آوردم .

به سمت تخت حرکت کردم . کنارش نشستم و دست و پاشو باز کردم. به محض آزاد شدن بدنش رو مچاله کرد.

من هیچوقت بعد تموم شدن کارم به اتاق برنمیگردم تا حاله بردمو ببینم . ولی این فرق داشت . از بین تمام برده هام این یکی بیشتر بهم لذت و داد نمیدونم چون معصوم بود یا چون زیادی تنگ بود؟!
ولی هرچی بود لذت داشت.

E . K :

دستشو نوازش گرانه رو موهایه تهیونگ گشید . نوازش ؟! آره ... باورش حتی برای خودش هم سخت بود ولی داشت برده ی جنسیشو نوازش میکرد .

نگاهش از اون صورت معصوم به لبهایه سرخ و نیمه بازش سر خورد .
با خودش فکر کرد : اون لبها چه طعمی ممکنه داشته باشن ؟

سرشو ناخودآگاه خم کرد و لب پایینیه اون بیبی بوی رو تو دهنش کشید و مکید .

ازش جدا شد و از اتاق خارج شد .

_ شوکو! ( با داد )

خدمتکار به سرعت خودش رو به ارباب عمارت رسوند .

_ اینجام قربان
_ برده رو به اتاقش منتقل کن ..... خودت میدونی باید چیکار کنی نه ؟
_ بله قربان
_ خوبه ..... در ضمن به کِریس زنگ بزن بگو بیاد کارش دارم .
_  چشم ( و دور شد )

کوک هم به سمت اتاق کارش رفت و منتظر کریس شد

________ 🖤 ________

چشماشو آروم باز کرد . همون اول حساسه خستگی کرد .

چشماشو مالوند و تا دیدش بهتر شه . مکانی که توش بود اتاق خودش نبود . ترسید و از جاش پرید . با تکون ناگهانیش کمرش تیر کشید . ناله کرد . هم از درد کمرش هم از کوفتگی بدنش .
تازه همه ی اون اتفاقا یادش اومد . چشماش پر شد ولی به زور اشکاش رو عقب روند .

روی تخت نشست و به تاج تخت تکیه داد . یه پیراهن شیری رنگ با یه باکسر سفید پاش بود .

فکر کرد کی لباس تنش کرده ؟ کی به زخمهاش رسیده ؟ کار اون ارباب روانی نمیتونه باشه .... حتما کار اون خدمتکاره نیشیمیاست .

سرش رو چرخوند و رو پاتختی سینیه صبحانه رو دید . تازه دوهزارییش افتاد هوا روشنه ...... پس یعنی از دیشب تا الان خواب بوده !

یکدفعه سمت سینی صبحانه یورش برد و چیزی از توش برداشت .

گشنش نبود چیزی که دنبالش بود پاکتی بود که تو سینی بود . بازش کرد؛ تو پاکت یه چک پول قرار داشت . با دیدن مبلغ نوشته شده چشماش گرد شد و برق زد .

اون پول خیلی بیشتر از چیزی بود که برای عمل لازم داشت . یعنی میتونست با باقی موندش یه ماشین واسه جیمین هیونگش بخره .

لبخند زد . پس اون همه درد ارزشش رو داشت . از رو تخت بلند شد و لباساش رو پوشید .
از اتاق خارج شد و بعد خدافظی با نیشیمیا سمت تاکسی که گرفته بود رفت .

قبلش به یونگی زنگ زده بود تا جیمین رو به بیمارستان ببره و برای عمل آمادش کنه .

به بیمارستان که رسید سریع سمت پیشخوان رفت و از پرستار شماره اتاق رو پرسید .

_  اتاقشون تو طبقه دوم قرار داره .... شماره ی اتاق 27  هستش .
_ ممنون

به سرعت سمت آسانسور راه افتاد . قبل وارد شدنش دکتر لی ( دکتر عمل جیمین ) رو دید .
ایستاد و خواست در مورد مبلغ پول با دکتر صحبت کنه که دکتر لبخند کجی زد .

_  نیازی نیست .... یه نفر به اسم جئون جانگ کوک پول عمل رو پرداخت کردن
چشماش گرد شد : جئون جانگ کوک ؟!

_ بله .... بهتره زودتر دیدن آقایه پارک برین . وقت عمل نزدیکه .

از فکر و خیال بیرون اومد سمت اتاق راه افتاد . جیمین رو تخت با لباس بیمارستانی نشسته بود و یونگی در حالی که دستشو گرفته بود رو صندلی چرت میزد .

جیمین : تهیونگیییی ! چطوری؟ کجا بودی ؟
_جیمینی ...
سمت تخت قدم برداشت و نگاه یونگی رو نادیده گرفت و به جاش تو بغل هیونگش پرید .

بعد یکم احوال پرسی جیمین حرفی رو زد که دهن تهیونگ رو باز کرد .

_ راستی فهمیدی پول عمل رو کی داد ؟ یه مرده ای بود اومد حال منم پرسید ....... اسمش جئون جانگ کوک بود .

تهیونگ بالاخره از دنیایه هپروت اومد بیرون

_ چی گفت ؟
_ گفت به عنوان منشیش استخدامت کرده.....چرا به من نگفتی؟!
ته اخم کرد : درواقع... آه نشد بگم!

_  اهم اهم ....
نگاه دوتاشون رو یونگی رفت .

_ته بیا بیرون کارت دارم
_ باش

دوتاشون از اتاق خارج شدن .
_خب ؟
_چی خب ؟
_ پول رو چطور جور کردی ؟ جئون جانگ کوک کیه ؟

ته مجبور شد قضیه رو براش بگه .

یونگی عصبی دستی لای موهاش کشید .
_ میدونی جیمین بفهمه خوشو میکشه؟

ته به دستش چنگ زد .
_واسه همین تو هیچی بهش نمیگی فهمیدی ؟
یونگی نگاه نگرانی به صورتش انداخت و پوفی کرد.
_ باش
_ ممنون

بعد به داخل اتاق برگشتن . 
جیمین انگار که چیز مهمی یادش اومده باشه بشکن زد.

_اوه ته راستی ..... اون مرده یه نامه هم داد که بهت بدم .

و نامه رو دست ته داد . تهیونگ با تردید نامه رو باز کرد و از متنش چشماش گرد شد .

متن نامه : « ‌مستر بازم منتظرته لیتل اسلیو »

پایان پارت 5

اگر تهکوک ریل نیست پس ما زیبا ترین داستان عشق را خلق کردیم :)

من برم در افق محو شم..... 🚶

نویسنده 😈 E . K 😈

 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Where stories live. Discover now