اوه شروع شد ...!:)با قلبی که مثله یه گنجشک تو قفسه سینش میتپید داخل دفتر بزرگ مستر جئون جونگ کوک شد .
دفتری به اندازه کله پذیرایی کوچیکه عمارت . پنجره ی دیواری سراسری روبه کل شهرسئول... مبلمان شیک سیاه رنگ و دری سمت چپ دفتر که حدس میزد دستشویی باشد .♦️نکته: پذیرایی کوچیکه عمارت در واقع به اندازه پذیرایی یه خونه عادی بزرگه ولی چون ناسلامتی عمارته چندتا پذیرایی داره که دفتر جونگ کوک اندازه کوچیکشه ♦️
به کوک چشم دوخت که مستقیم سمت میز و صندلی پشت به پنجره سراسری بود میرفت .
جونگ کوک روی صندلی نشست و با لذت و شهوت به تهیونگ نگاه معنا داری کرد .
تهیونگ مضطرب سمت میز رفت . باید همونطور که جونگ کوک گفته بود عمل میکرد وگرنه تنبیه میشد ....فلش بک 🔙
در حالی که از کنار کارکنانی رد میشدن که با سر خم کردن و گفتن :« سلام آقای جئون » دور میشدن ؛ به حرفای پچ پچ مانند کوک گوش میکرد .
_ میدونی کم کم دارم ازاین خجالتی بودنت بدم میاد تهیونگ !
تهیونگ متعجب به مسترش چشم دوخت که برای اولین بار داشت تهیونگ خطابش میکرد .
_ تمام برده های دیگم انقدر ناز و عشوه میومدن که حالم بهم میخورد ولی انقدر خجالتی هم نه .. خوشم نمیاد :)
_ پس ؟؟؟
نیم نگاهی بهش کرد : پس در نتیجه ایندفعه یا قشنگ عشوه میای یا تنبیهت میکنم ... ایندفعه رحم نخواهم داشت کیم تهیونگ .آب دهنشو به زور قورت داد و همراه جئون از کنار منشی دفتر گذشتن و وارد شدن .
پایان فلش بک 🔚
از سره اجبار لبخندی دلربا و ملیح زد و درحالی که سعی میکرد گونه های سرخ شده از شرمش رو به خاطر کاری که میخواست بکنه زیاد تحویل نگیره ، پشت صندلی جونگ کوک قرار گرفت .
دستاشو از دو طرف صندلی به سمت شونه هاش برد و آروم شونه های خسته از کارشو ماساژ داد .
جونگ کوک با لذت چشمهاشو بست و آه ریزی از بین لبای نیمه بازش فرار کرد .
تهیونگ حس کرد برای اولین بار از شنیدن صدای نالش قلبش گرم شده و ذوقی مخفی رو زیر پوستش حس کرد .
سرشو به چپ و راست تکون داد تا دوباره تمرکز کنه .
دستاشو جلوتر برد با حالت نوازش و اغواگرانه از سینه ها و شکمش رد کرد سمت کمربندش برد .
آروم شروع کرد به در آوردن کمربند و سرشو کنار گوشه جونگ کوک برد و لاله گوششو بین لبایه آلبالوییش گرفت و مکید .جونگ کوک نفسشو از وقتی که دستایه تهیونگ حرکت کرده بودن حبس کرده بود و الان با قرار گرفتن دستایه تهیونگ رو کمر بندش و حس نفسای گرمش درست روی گردنش احساس میکرد یکی قلبشو به برق وصل کرده و بهش شوک وارد کرده تا تند تند بتپه .
با مکیده شدن لاله گوشش نفسشو محکم بیرون داد . دستایه تهیونگ کمربندشو باز کرده بودن و داشت دستشو داخل باکسرش میبرد .
آروم عضو نیمه تحریک شدشو تو مشتش گرفت و شروع به حرکت کرد .
کوک سرشو به عقب پرت کرد و ناله کشداری سر داد .
تهیونگ چند دقیقه دیگه هم با عضوش ور رفت و بعد با دیدن لرز پاهای جونگ کوک دستشو از باکسرش خارج کرد .
کوک نگاه درمونده و عصبیشو به پوزخند بدجنسانه تهیونگ داد .
تهیونگ با خوشحالی از تلافی کردن به کام نرسیدن های خودش جلوی صندلی جونگ کوک وایساد و دستاشو از عقب روی میز گذاشت و خودشو بالا کشید .روی میز نشست و پاهاشو جلوی چشمای خمار و بیقرار جانگ کوک باز کرد و شلوار و باکسرشو با هم در آورد .
خوب میدونست تو اون پوزیشن سوراخش کاملا تو دیده و با توجه به تحریک شده گیش حتما داره نبض میزنه .دستشو جلوی چشمای کوک که مثل شکارچی تک تک حرکاتشو شکار میکرد . سمت سوراخ صورتی و کوچولوش برد و دوتا انگشتشو داخلش برد .
ناله ای کرد ولی زیاد درد نکشید چون اولا تاحالا دوبار سکس با کینگ سایز ترین مرد کره داشته و دوما کامش که از عضو شق کردش میریخت سوراخشو خیس کرده بود .کوک فقط با ولع مشغول دید زدن بیبی بوی هورنی روبه روش شد .
عاشق این جنبه تهیونگ شده بود . میشد گفت بهترین برده ای که تاحالا داشته ..صبر کن چیشد ؟؟؟
جونگ کوک چه کلمه ای از ذهنش گذشت ؟؟؟
عاشق ؟؟؟؟؟
نه نه بیخیال اون هیچوقت عاشق کسی مثل کیم تهیونگ نمیشد ......:)
پایان پارت 21
این هم از این ☺️
توجه داشته باشین که منم نمیدونم آخر فیک چی میشه پس منم در خماری موندم :)💕 ووت و کامنت فراموش نشه 💕
نویسنده 😈 E . K 😈
YOU ARE READING
YoUr PaiN Is My PleAsuRe
FanfictionCOMPLETE ⭕ هشدار ⭕ این فیک دارای صحنه های خشن از جمله: BDSM( ارباب و برده ای) است و برای سنین کم یا کسانی که تحمل ندارند، پیشنهاد نمی شود. خلاصه : تهیونگ برای نجات جون تنها کسی که تو این دنیا داره یعنی برادرش جیمین مجبور میشه واسه یه شب برده جن...