لبخندی زدم .... چه خوبه همیشه یکی کنارت باشه ... منم عاشق میشم نه ؟
__________ 🖤 __________دفتر کریس :
_ قرار این نبود
کریس کلافه دستی تو موهاش کشید و موهاشو بهم ریخت .
_ میدونم میدونم ... قرار نبود بخواد نگهت داره . کلی باهاش حرف زدم ولی کو گوش شنوا ؟!_ میگین من چیکار کنم ؟ هوم ؟ برم و تا یه زمان نامعلوم زیر خواب یه مردکه سادیسمی بشم ؟
_ من اینو نگفتم ....
تهیونک صبرش تموم شد. موقعیت خیلی براش عذاب آور بود : پس چی ؟ هااان ؟! پس چیکار کنم ؟ مگه نمیگی بیخیال نمیشه ؟ پس من چه غلطی کنم مردک ؟ ( با داد )کریس هم از زیاده روی تهیونگ از روی صندلیش بلند شد و با اخم پر جذبه ای نگاش کرد.
_ اینطور با من حرف نزن کیم .... تو یه مدت زیرخوابش میشی ... خودم از اون عمارت نفرین شده درت میارم فهمیدی ؟ همونطور که خودت فهمیدی جئون آدم تنوع خواهیه . چشم بهم بزنی ازت خسته میشه.
پس انقدر چه کنم، چه کنم نکن . فعلا فقط با ماشینی که فرستاده برو.تهیونگ چشماش گرد شد. اونقدر گرد که مطمئن بود سرشو خم کنه چشماش میوفتن : چیییییی؟ کدوم ماشین ؟
_ ماشین فرستاده که بیاد ببرتت عمارت .... وسایلم لازم نیست ببری با خودت . شرایط برده شدن رو خودش برات توضیح میده منم میام بهت سر میزنم . اوکی ؟
تهیونگ به چشمایه مصمم کریس زل زد . در اون چشما سه چیز پیدا بود : تجربه ، اعتماد به سقف( :/ ) و .... نگاه پدرانه ؟!
حواسشو دوباره معطوف موضوع کرد . با اون نگاه جایه بحثی باقی نمونده بود : اوکی .... الان پایینه ؟
کریس نفس آسوده ای کشید : آره پایینه
- خوبه... خدافظ کریس
کریس سر تکون داد : میام سراغت کیم تهیونگاز اتاق خارج شد و دوباره همون راننده و ماشین رو دم در دید . خاطره ی خوبی از این صحنه تو ذهنش نداشت . هنوز بدنش درد میکرد :)
_ بفرمایید
دیگه خام این حرفا نمیشد . بدون توجه به دست دراز شده ی جلوش سوار شد و منتظر شد تا دوباره اون ارباب خشن تو عمارت رو ببینه .________ 🖤 _________
۱۵ دقیقه بعد / عمارت جئون :
_ پسرم ... خوش اومدی
تعجت کرد .... نه شوکه شد! اون پیرزن سرد چقدر مهربون شده بود .
_ امممم خانم نیشی...
شوکو وسط حرفش پرید و با لبخند گفت : آجوما صدام کن .ته سر تکون داد : آجوما شما هم تهیونگ یا ته صدام کنین
_ هرچی من بگم صدات میزنه...روش رو سمت پله ها برگردوند قامت شخصی رو دید که نفس براش نذاشته بود ........
پایان پارت 7
آجوما : به زن بالای 40 سال میگن.
اور تهکوک ریل نیست پس ما زیبا ترین داستان عشق را خلق کردیم :)
نویسنده 😈 E . K 😈
YOU ARE READING
YoUr PaiN Is My PleAsuRe
FanfictionCOMPLETE ⭕ هشدار ⭕ این فیک دارای صحنه های خشن از جمله: BDSM( ارباب و برده ای) است و برای سنین کم یا کسانی که تحمل ندارند، پیشنهاد نمی شود. خلاصه : تهیونگ برای نجات جون تنها کسی که تو این دنیا داره یعنی برادرش جیمین مجبور میشه واسه یه شب برده جن...