Part Fourteen

11.1K 997 231
                                    


اون کی بود ؟!
______ 🖤 _______

مردی قد بلند با کت شلوار طوسی و موهای خاکستری و جوون تو چارچوب در سالن غذاخوری وایساده بود .
نگاه خونسردی داشت و چشماش گرم بود .
ظاهرش شبیه مدیرای شرکتای بزرگ بود و به نظر میومد یه جنتلمن واقعی باشه .
لبخندی رو لبش بود که چال گونش رو معلوم میکرد. ( همه فهمیدین کیه نه ؟)

جانگ کوک بلافاصله بلند شد و لبخندی متقابل زد که دندون های خرگوشیش معلوم شد .
تهیونگ اولین بار بود اون دندونای کیوت و خرگوشی رو میدید :)

_ نامجوناا چه خبر مرد ؟
دستشو سمتش دراز کرد و مردی که تهیونگ متوجه شد اسمش نامجونه با همون لبخند حتی میشه گفت پهن تر متقابلا دستشو دراز کرد .
_ تو که میدونی چقدر مشغله دارم .
_ بازم بی معرفتی کردی .. بیا بشین میگم واست چیزی بیارن

و با دست به خدمتکار سر به زیر کنار اتاق اشاره کرد .

نامجون کنار جانگ کوک نشست و نگاهشو به فرد جدید کنار یونا داد . سوالی نگاهی به کوک کرد تا معرفیش کنه .

_ نامجون ... کیم تهیونگ ... تهیونگ ... کیم نامجون مدیر عامل شرکت تجاری من و رفیق بیست سالم .
تهیونگ منشی شخصیمه .

نامجون ابرو بالا انداخت : اوه خوشبختم .. کیم تهیونگ شی
تهیونگ هم لبخند دلربایی زد : منم کیم نامجون شی. .

یونا نگاهی به لبخند تهیونگ کرد .. خیلی قشنگ میخندید .
( منم کشته مرده همینشم -_- )

نامجون نگاهش رو به سمت بقیه داد ناخودآگاه نگاهش سمت عکسی از فضای کوهستانی همراه با غروب خورشید رفت . پایینش امضایی با عنوان : KS توجهشو جلب کرد .

_ راستی گوک .... خبری از سوکجین داری ؟

آه .. سوکجین .. مردی بی اندازه جذاب که سالها پیش هوش از سر نامجون برده بود ولی هیچوقت بهش نرسید .

جانگ کوک که از احساس رفیقش خبر داشت نرم نگاهش کرد : برای عکاسی رفته روم . یک هفته دیگه برمیگرده .

چشمای نامجون برق زد ... جینش داشت برمیگشت و اون بعد سالها میتونست ببینتش .
چقدر این حس دلتنگی گریبان گیرش شده بود و حالا داشت میرفت . و نامجون امیدوار بود دیگه برنگرده .

صدای زنگ تلفنی سکوت رو شکست و این یونا بود که با عذر خواهی بلند شد .
ولی دسته سرنوشت این بود که پاش پیچ بخوره و این تهیونگ باشه که سریع بلندشه و کمرشو بچسبه ....

نگاه همه روشون بود ولی این وسط فقط کوک رگای پیشونین زه بود بیرون .....

پایان پارت 14

رگش زد بالا °-°
یکی اینو بگیره
کافر اسمات خوان عزیز
ووت و کامنت پلیز
شعر گفتم 😐😂

اگر تهکوک ریل نیست پس ما زیبا ترین داستان عشق را خلق کردیم :)

نویسنده 😈 E . K 😈

 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Where stories live. Discover now