Part Thirty Five

6.9K 716 191
                                    


ولی هیچ فکر نمیکرد این قضایا پسره 10 سالشو سادیسمی کرده باشه :))))
_______________________

ادامه فلش بک 🔙

روی تخت بیمارستان نشسته بود و از پنجره به بیرون نگاه میکرد.
دیگه اون پسره شیطون که همیشه برق خاصی تو چشماش بود ، نبود.

در حال حاضر نگاهش پوچ بود...خالی از هر احساسی ولی سرد نبودن :(
هنوز با صدا شدنش توسط پدرش نگاهش گرم بود :)
فقط برق نمیزدن....
لبخند خرگوشیش دیگه رو لبش خودنمایی نمیکرد و دیگران رو با دیدنش به یاد خرگوش نمینداخت.

فقط لبخند میزد :(
لبخندی که فقط لبهاش رو کش میداد و دندوناشو پنهان میکرد.
پدرش رو زیرچشمی میدید که کنار چهار چوب در ایستاده و با رنگ پریده و چشمای پف کرده نگاش میکنه.
نگاه سنگین و غم انگیز پدرش رو حس میکرد و کنجکاو نگاهشو به پدرش داد و نوع نگاه گرمش رنگ تعجب گرفت.
_چیزی شدع؟
پدرش آب دهنشو قورت داد و سمت تخت قدم برداشت. کنارش نشست و نگاش کرد. باور اینکه کوکی کوچولوی معصومش سادیسم داره واقعا سخت بود :(
چطور این پسر از آسیب زدن به دیگران میتونست لذت ببره؟!
اونم کوکی کوچولویی که با دیدن غم تو نگاه یه نفر خودش میزد زیر گریه و بعدش تمام تلاشش رو واسه شاد کردنش انجام میداد.

این پسر چطور میتونست سادیسم داشته باشه؟!
_کوکی؟
_بله؟

تلخندی زد و فشرده شدن قلبش رو احساس کرد. اگه کوکی خودش بود لبخند خرگوشیشو تحویلش میداد و با چشمای درخشانش منتظر نگاش میکرد.
این لحن آروم و محترمانه اصلا شبیه کوکیش نبود:)
( قلب خودم شکست  💔)

_ روان شناست خبرای خوبی نداد بهم....
_گفت سادیسم دارم؟
متعجب به پسر‌ش که در کمال خونسردی نگاهش میکرد ، نگاه کرد.
_تو... میدونستی ؟!
_ خودم احساسش میکنم.... درکش میکنم و میدونم هستم :) 
_ک..کوک...اگر به کسی.. آسی...
_ اگر به کسی آسیب بزنم؟ خب... این یه بیماریه و منم نمیتونم جلوی غریضمو بگیرم.. باید خواستمو ارضا کنم و چه بخوام چه نخوام آسیب میزنم.

این حرف ها حقیقت محض بودن؛ ولی جانگ سوک نمیخواست قبول کنه... نمیخواست پسرش مقصر آزار و اذیت های دیگران باشه :) 
و ناگهان جرقه ای تو سرش خورد... اگر فرد از آزار و اذیت خوشش بیاد چی؟؟؟

اون میتونست برای ارضای خواسته ی پسرش کسی رو بیاره که این درد رو میخواد و چه کسی بهتر از یانگ سویون؟
اون دختر 12 ساله ی ریزه میزه مازوخیسم داشت و پدرش در به در دنبال کسی بود تا خواسته های عجیب دخترش رو بر آورده کنه :)

میتونست سویون رو وسیله ای برای ارضای خواسته های کوک کنه :) 

♦️نکته : یانگ سویون همونیه که اون پسره ی مو بنفش درموردش حرف میزد. خواهره پسره ♦️

_________________

پدرش بهش گفته بود کسی رو سراغ داره که درکش میکنه و کوک میتونه بهش درد بده.
برای همین توی اتاق بازی ای که طبقه ی بالای عمارت پدرش ساخته بود، روی تخت نشسته بود و منتظر اون بیبی ای بود که پدرش قولش رو داده بود.

با باز شدن در نگاهشو به دختر ریزه میزه ای داد که به نظر از خودش کوچیکتر میومد.
موهای قهوه ای و بلندش روی شونه های لختش ریخته بودن و پوست کِرِمی رنگش به کوک چشمک میزد.

( اینم یانگ سویون ولی شما با چشمای سبز تصور کنین)

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

( اینم یانگ سویون ولی شما با چشمای سبز تصور کنین)

چشمای درشت سبزی داشت که کوک حاضر بود قسم بخوره چشماش به سبزی برگای درخت هلوئه :) 

( میدونم صحنه حساسیه ولی خواستم بدونین منم نمیدونم برگای درخت هلو چقدر سبزن همینطوری گفتم 😂💔)

پیراهن سفید رنگ و نازکی به تن داشت که تا بالای زانوهاش میرسید و پاهای لاغر و کشیدش رو تو دید میذاشت.

( شما همچین لباسی رو تنش تصور کنین) 

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

( شما همچین لباسی رو تنش تصور کنین) 

صورتش مثله دخترای معصوم و بی گناهی بود که تو داستانا میگفن و لبخند مهربونش به دل کوک نشسته بود.
ولی کوک لحظه ای مکث کرد... این دختر به نظر زیادی ضعیف و شکننده بود... چطور زیرش تاب میاورد؟؟؟

_سلام کوکی!... من یانگ سویون اولین برده ی جنسیت هستم :)

پایان پارت 35 😋

به نظرتون سویون رو عشق صابق کوک بکنم؟ 🤔
رای میگیرم ایندفعه خودسر عمل نمیکنم :))

خلاصه که بازم حال کردین چطوری همچیو ربط دادم؟ 😎😌

اصلا من از همه ی شخصیتای فیک محبوب تر و بی نظیر ترم حتی تهیونگ 😂

💕لامصبا فقط کافیه انگشتتون رو یه لحظه بزارین رو اون ستاره ی کوفتی 🙂🗡️
انقدر که انگشتاتون در حال حرکته یه لحظه اونم بزنین 💕
نویسنده 😈 E . K 😈

 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Onde histórias criam vida. Descubra agora