Part Forty Four

6.2K 551 138
                                    


هوانگ درحالی که گلوشو صاف میکرد از کشوی میزش بسته ی کاندومی رو در آورد و به نوشته ی روش اشاره کرد :
_ اگه دقت کرده باشین روی بسته ی کاندوم نوشته 97 درصد از بارداری جلوگیری میکنه.
یعنی 3 درصد همچنان احتمال حاملگی وجود داره :)

( سخن E . K : میدونم بد موقعی ای اومدم ولی خدایی....
جرررررررررر 🤣🤣🤣🤣🤣.
حال کردین چطوری حاملش کردم؟ 😂💔 اصلا به خدا خیلی خوب بود. قیافه هاتون دیدنیه مطمئنن :))
و محض اطلاع واقعا روی بسته های کاندوم نوشته 97% جلوگیری میکنه اون 3% درصد همچنان باقیه . حالا من که کاندوم ندیدم 😂💔 ولی تو سریال دیدم اینو پس دیگه منتظر قیافه های پوکرتون تو پی وی هستم لاوا)

قیافه های یورا و کوک و تهیونگ دیدنی بود. کوک و ته هردو بی حس داشتن سازنده ی کاندوم رو لعنت میکردن در حالی که یورا با قیافه ی وات د فاکی به خواهراش نگاه میکرد. 3%درصد فاکی عامل بدبختیاشون شده بود و این به طرز احمقانه ای مسخره بود :(

یونهی برای از بین بردن جو سنگین اتاق تک سرفه ای کرد و با چشم اشاره ای به یونا کرد تا بحث جدیدی رو باز کنه. یونا سری تکون داد نفس عمیقی کشید تا برای صحبت کردن آماده بشه :
_ خب.... چه فرقی میکنه؟ جانگ کوک شی یعنی شما بچه دوست نداری؟ اونم از زنی که نامزدته و دوستش داری؟
یونا از قصد برای خورد کردن عشق ته به کوک گفت تا جانگ کوک رو ناچار به تایید حرفاش کنه. و خب مگه میشه چیزی که یونا نقشه کشیده خراب بشه؟
مطمئنن نه!
_ البته که بچه دوست دارم.... فقط نه وقتی که هنوز با یونهی ازدواج نکردم و انقدر غیر منتظره. م... من هنوز تو شوکم! ( والا به خدا •-•)
یونهی برای اطمینان دادن به کوک که مشکلی نیست دستشو پشتش کشید و لبخندی زد.
لبخندی که با وجود تمام اتفاقات کوک نتونست در جوابش یه لبخند نزنه :)
تو این شرایط بودن زیادی بهش فشار آورده بود و  حس اینکه کسی هنوز هواش رو داره باعث دلگرمیش میشد. یونا با دیدن این صحنه نگاهشو که با پوزخند پیروزی همراه بود یه یورا داد.
اون خواهر بیخیال و احمقش فکر نمیکرد این نقشه جواب بده و حالا چی شد؟
یونا مثل همیشه قدرت رو به دست گرفت :)

فلش بک 4 روز پیش 💫

_ یو این مسخره بازی ای که داری راه میندازی چیه؟
ابروشو با تعجب بالا انداخت و بدون اینکه نگاهشو از گوشی بگیره جواب خواهر عصبیش رو داد :
_ منظور؟
یورا عصبی نفسشو بیرون داد و موبایل رو از دست خواهرش بیرون کشید تا کامل توجهش رو جلب کنه ، با بالا اومدن سر یونا با صدایی که رگه های خشم توش موج میزد شروع کرد :
_ یونهی رو الکی حامله کنی؟! اونم واسه اینکه کوک سادیسم داره و تهیونگ برده جنسیشه؟

یونا که اصلا انتظار شنیدن این رو نداشت از روی تخت بلند شد و با جدیت رو به روش ایستاد :
_ تو چی میدونی ؟
پوزخندی زد و سرشو با تاسف تکون داد :
_ من خواهرتم.... همچیو میدونم  ، اینکه عاشق ته شدی! اینکه نقشه کشیدی یونهی رو حامله جلوه بدی! اینکه میخوای اونارو از هم جدا کنی! یونا با این کارت داری زندگی هم اونا رو هم مارو خراب میکنی! ( دمت گرم 😐👍  )

_ زندگی هارو خراب میکنم؟!!.. اوه خدای من اتفاقا برعکس من دارم زندگی هارو نجات میدم.... به نظرت اینکه کوک داره به نامزدش که دست بر قضا خواهر ماست خیانت میکنه خوبه؟ زندگی یونهی خراب نمیشه؟ یا مثلا تهیونگ چی؟ زندگی اون با مردی که بهش فقط به چشم برده جنسیش نگاه میکنه خراب نمیشه؟ زندگی من بدون عشقم خراب نمیشه؟...

یورا که انگار متوجه نکته ای تو حرفای خواهرش شده بود حرفشو قطع کرد :
_ اتفاقا نکته همین جاست! یونا میدونی عشق یعنی چی؟ یعنی خوشحالی کسی که عاشقشی برات مهم باشه :)... یعنی خوشبختی اونو به خودت ترجیح بدی :)
یعنی حتی اگه تورو نخواست... حتی اگر عاشق کسه دیگه ای بود با لبخند براش آرزوی خوشبختی کنی :)
نه اینکه از کسی که میخوادش جداش کنی. یه روز میفهمی واقعا هیچوقت عاشق تهیونگ نبودی. و اونموقعست که به خاطر تمام کارات پشیمون میشی.

سخن E . K : خدایی براش دست بزنید 🙂 خیلی قشنگ گفت. درواقع من گفتم ولی بازم 😂.

یونا پوزخندی زد... انگار حرفای خواهرش هیچ تاثیری روش نداشت :
_ خب... پس بزار پشیمون شم! بهم بگو ببینم اگر کوک قرار داد ازدواج رو لغو کنه فکر میکنی چه بلایی سر یونهی میاد؟
یورا برای اولین بار تو این بحث نگاهش رنگ ترس گرفت. مطمئنن یونهی خودکشی میکرد یا از افسردگی دیوونه میشد.
یونا با دیدن چهره ی خواهرش سری تکون داد و ادامه داد :
_ دقیقا! نابود میشد.... پس فقط سره راهم قرار نگیر و بکش کنار :)

و بعد در حالی که موبایلشو از دست یورا بیرون میکشید از اتاق خارج شد.
یورا تصمیم گرفت از تهکوک دفاع کنه.... ولی خب حتی اونم جلوی خواهر دوقلوش کم میاورد :)

پایان فلش بک 💫
______________________

_ چه بلایی سرم میاری؟ چه اتفاقی قراره برام بیوفته؟
بدون اینکه به پسر روبه روش نگاه کنه خشک جواب داد :
_ بعد مراسم برمیگردی خونه :(

و صدای شکستش قلبش تو گوشش اکو شد :)

پایان پارت 44

خب اگر دیده باشین عکس این پارت عکس یونتان بود چون......
🥺 دو روز پیش یعنی 7 september تولد 4 سالگی یونتان بود 🥺

و همونطور که میبینین هشتکه Happy Birthday yoontan به ترند اول دنیا توی توییتر رسید 😂💜

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

و همونطور که میبینین هشتکه Happy Birthday yoontan به ترند اول دنیا توی توییتر رسید 😂💜

خب دیگه من برم و افرین به کسایی که فهمیدن چجوری با کاندوم حامله شد :)))))

💕 ووت و کامنت فراموش نشه 💕
نویسنده 😈 E . K 😈

 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Where stories live. Discover now