کی جو بینشون انقدر سرد شد؟! :)________ 🖤 _________
یونا نگاهشو از زمین گرفت و به دو خواهر دیگش داد.
یونهی روی تخت نشسته بود و به تاج تخت تکیه داده بود.
یورا از اونور به دیوار کنار بنجره تکیه داده بود و بیرونو با اخم نگاه میکرد.
_ حرفی ندارین؟
یونا با لحن تمسخر آمیزی پرسید و نگاه برزخیشو به اون دوتا داد.یورا هم متقابلا با لحن تمسخر آمیز و پوزخندی گفت :
_ چی بگیم؟ خبرا دست شماست....ژاپن با معشوقت بهت خوش گذشت؟!
یونا دستاشو مشت کرد :
_خفه شو!
_ساکت شم وقتی یونهی به خاطر نقشه ی احمقانه ی تو پاشو کبود و نابود کرده؟! ساکت شم وقتی کوک توی زندانه؟!یونهی با شنیدن اینکه کوک توی زندانه اشک توی چشماش جمع شد.... هنوز چیزی نشده قرار بود عشقشو از دست بده؟!
♦️نکته : گایز جونم یونهی از قبل بهش اطلاع دادن که کوک افتاده زندان ♦️
_ی.. یونا... چه بلایی سره کوک میاد ؟ آزاد میشه درسته؟ تو یه راهی پیدا میکنی مگه نه؟
یونا با دیدن چشمای اشکی خواهرش و لحن ملتمسش قلبش ثانیه ای فشرده شد.زمزمه کرد :
_ متاسفم.... :)
و همون لحظه هق هق های یونهی آزاد شد و یورا شروع کرد :
منو و تو باید تنها باهم صحبت کنیم....و بدون نگاه انداختن به خواهر بزرگش که از دوری عشقش مینالید از اتاق خارج شد.
و به دنبالش یونا._________ 🖤 _________
داخل سلول انفرادی نشسته بود و به رو به روش خیره نگاه میکرد.
باورش نمیشد به خاطر کاری که نکرده تو این اوضاع افتاده زندان.و از طرفی فکرش درگیر آدولف بود.... متوجه شده بود تمامش زیر سر اونه.
میپرسین از کجا؟!
خب چطوره بریم ببینیم......فلش بک 🔙
عصبانی و گیج با دوتا پلیسی که سمت چپ و راست باهاش میومدن ، هم قدم شد که مردی کت شلوار پوش جلوشون ایستاد.
نگاهشو به کوک داد و پوزخندی زد که چشم کوک به دندون طلاش افتاد.
_ میبینم این پلیسا به یه دردی خوردن و تونستن جئون رو گیر بندارن!
اخمی کرد... این مرد چندش چی میگفت؟!
_ منظورت چیه؟
_ اوه ببخشید که خودمو معرفی نکردم... من جکسون هستم زیر دست جناب فورد!فورد؟!
ابروهاش بیشتر تو هم گره خورد.
_اون عوضی باز چی از جونم میخواد؟
_ یه خبر خوب دارم برات که جواب سوالتم هست..... قرار نیست تو زندان بپوسی....عوضش توی زير زمین عمارت فورد میپوسی و روزاتو با اربابت میگذرونی لیتل بوی! :)و کوک همون لحظه رنگش پرید و نفسش ثانیه ای قطع شد!
دوباره نه.....پایان فلش بک 🔚
_ من برنمیگردم اونجا :)
پایان پارت 66
کم بود ولی به درک کیفش به همینه بای 🙂💔
💕 ووت و کامنت بده پدر سگ 💕
نویسنده 😈 E . K 😈
YOU ARE READING
YoUr PaiN Is My PleAsuRe
FanfictionCOMPLETE ⭕ هشدار ⭕ این فیک دارای صحنه های خشن از جمله: BDSM( ارباب و برده ای) است و برای سنین کم یا کسانی که تحمل ندارند، پیشنهاد نمی شود. خلاصه : تهیونگ برای نجات جون تنها کسی که تو این دنیا داره یعنی برادرش جیمین مجبور میشه واسه یه شب برده جن...