Part Thirty One

8.6K 716 149
                                    


_ گفتم سکس ایندفعه متفاوته پس ترجیح میدم میز کارم با کاممون رنگی بشه :)

تا به حال قلبش انقدر تند نزده بود و فکر هم نمیکرد هیچوقت بزنه. جانگ کوک یه سکس دیگه روی میز کار میخواست ولی بدون کاندوم و قصدش کثیف کردن میز کارش بود0_0.
خیلی اروم با دردی که سعی در نادیده گرفتنش داشت، بلند شد و سمت میز کار کوک رفت.
درست رو به روی و پشت به میز وایساد و دست دور گردن مسترش انداخت.

جانگ کوک دستاشو روی کمر تهیونگ محکم کرد؛ با یه حرکت و کمک کوک روی میز نشست و چهرشو از درد جمع کرد.
_ خوبی؟

بی صدا سر تکون داد. نمیدونست چرا ولی الان زیادی مطیع وآروم شده بود. هیجان کله وجودشو گرفته بود ولی در ظاهر آروم تر از هر لحظه دیگه ای تو زندگیش بود.

با چشمای درشتش تک تک حرکات کوک رو دنبال میکرد و با کشیده شدن پوست گردنش تو دهن کوک ناله ای از لباش در رفت :)

دستای کوک مالکانه تمام بدنشو از زیر دستاش رد میکردن و لبها‌ش کیس مارک های قبلی رو دوباره از نوع پر رنگ میکردن.
زبونشو روی ترقوش میکشید و گاز میگرفت. ناله های تهیونگ هر لحظه، با هر مکش بلند تر میشدن.

بالاخره از اون گردن خو‌ش طمع دل کند و با غرور به شاهکارش نگاه کرد. کم کم داشت عاشق رنگ بنفش میشد و چقدر این رنگ روی بدن اسلیوش زیبا به نظر میومد :)

از زبون جانگ کوک 💫

تصمیم داشتم تمام بدنشو مزه کنم. سرمو پایین تر بردم و نیپل سمت چپش رو تو دهنم کشیدم که مساوی شد با ناله بلندش که اگر دستمو جلو دهنش نمیگرفتم کله اهالی خونه رو بیدار میکرد. 0_0

_ بیب درسته دلم میخواد نالتو بشنوم ولی مطمئنن دلم نمیخواد کسی از در بیاد تو و مشکل درست شه.

شرمنده سرشو پایین انداخت و با خجالت خیلی کیوت متاسفمی زمزمه کرد.
دوباره سمت نیپلاش یورش بردم یکی رو تو دهنم ساک میزدم و با اون یکی بازی میکردم.
زیر چشمی میدیدم که لباشو گاز میگیره تا صدای نالش بلند نشه.

از نیپلاش دل کندم و زانوهاش رو که کمی جمع کرده بود رو گرفتم. پاهاشو از هم باز کردم که سوراخ قرمز و نبض دارش معلوم شد.
سوراخش همیشه برام کیوت بود :)
( من برم خودمو با آب مقدس بشورم با این حرفام)

_ هی لیتل نظرت چیه روی میز سواری بری؟
چشماش گشاد شد و لی به سرعت جوابمو داد.
_ دو.. دوست دارم :)

سرشو خجالت زده پایین انداخت که با دو انگشت چونشو گرفتم و سرشو بالا آوردم.
تو چشمای پاپی طورش زل زدم و زمزمه کردم : بلند شو وقت سواریه

از روی میز پایین اومد و خودم روی میز دراز کشیدم. دستشو گرفتم و کشیدمش. دستاشو با پیروی از من روی میز گذاشت روی میز درست روی شکمم نشست.

آب دهنشو قورت داد. پوزخندی به حالتش زدم.
خوب میدونستم داره به چی فکر میکنه؛ مطمئنن از حس سیکس پکام زیر بدنش هیجانی شده :)

از زبون E . K 💫

دستاشو روی کمر و پهلو های تهیونگ گذاشت و با یه فشار ملایم پایین تر بردش تا روی عضوش بشینه.
بدن داغشو بلند کرد و با کمک کوک روی عضوشو داخل خودش فرو کرد.

نمیدونست چرا هردفعه انقدر درد داشت ولی همیشه جیغشو  در میاورد.

از زبون جانگ کوک 💫

از حس تنگیش مثله همیشه سر مست شدم.
چرا همیشه درست مثله یه باکره تنگ و داغ بود؟

دستای تهیونگ به بازوهام چنگ زده بودن و ناخوناش پوستمو خراش میداد ولی برام مهم نبود و الان فقط کوبوندن تو این بدن بود که واسم مهم بود.

حتی تهیونگ هم انگار که فکرمو خونده باشه قبل از هر حرکت من خودشو بلند کرد و ضربه اول رو به خودش زد.
ناله ای کرد که بر عکس چیزی که باید میبود از سره لذت بود و این یعنی هنوز هیچی نشده پروستاتشو پیدا کرده بود.

ضربه های بعد رو خودم به پروستاتش میزدم و ناله های از سره لذتمون کله اتاق رو برداشته بود.

از زبون E . K 💫

هردو با هم با ضربه نهاییه کوک ارضا شدن. تهیونگ روی شکمش ولو شده بود و از خستگی بیهوش شده بود.
بلند شد و تهیونگ رو براید استایل رو دستاش بلند کرد.
حوصله حموم نداشت و نمیخواست تهیونگم بیدار کنه.
روی تخت گذاشتش و کنارش ولو شد. دستاشو دور کمرش پیچید و پاهاشو لای پاش جا داد.

و هیچکس این وسط متوجه یونایی که از پشت در همه چی رو شنیده بود نشد :)))))) 

پایان پارت 31

یعنی خیلی بچم اینو قبول دارم جای واقعا حساسی تموم کردم. 🥲💔
ولی دیدین گفتم بدبختیشون شروع میشه؟؟؟؟؟
بونا همچیو از پشت در شنید ❗‼️

💕اگه عشق همینه
    اگه زندگی اینه
    نمیخوام یونا
تهکوک رو ببینه 💕

اگه گفتین این شعرو از رو چی برداشتم 🤣❓❓
نویسنده 😈 E . K 😈

 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Where stories live. Discover now