Part Fifty Nine

5.8K 567 194
                                    

کاور رو خودم خیلی دوست دارم 🙂😂

⭕ توجه توجه ⭕

گایز میدونم عجیبه ولی بهم بگین که اگر میتونستین حاضر بودین با یورا وارد رابطه شین؟
توی قسمت massage بگین بهم. توی کامنتا نگین :)

اگر اینو جواب ندین متاسفانه نمیتونم پارت بعد رو بنویسم.

________________^-^_____________

از اونجا که نویسنده گشادیش شده میریم یک هفته بعد 🙂🤝💫

_تهیونگ تونستی آخر اون پاستا رو درست کنی؟
_ خیلی سختههه

تهیونگ ناله ای از درموندگی کرد و نگاهی به پاستا که به لطف تهیونگ توش ریده شده بود کرد.
یونا درحالی که موهاشو میبست لبخندی زد رو به روی گاز ایستاد و سعی کرد برای تهیونگ توضیح بده و تهیونگ به کیوت ترین حالت ممکن بعد هر جمله سرشو تکون میداد.
یونا تکخندی به کیوتیش زد.

تو این یه هفته خیلی بهم نزدیک شده بودن. شده بودن یه کاپل واقعی :)
تهیونگ یونا رو دوست داشت!!!!
نه به عنوان عشقش ولی دوستش داشت... اون دختر خوبی بود ولی هنوز کار داشت تا بتونه تهیونگ رو عاشق خودش کنه.

( یه لحظه ترسیدین ؟🙂😂)

همچی داشت طبق نقشه یونا پیش میرفت..... یونهی و کوک رابطشون بهتر شده بود و کوک تا الان سراغ اتاق بازی نرفته بود !
اون قرصای کوفتی و روانشناس کوفتی تر واقعا کار کرده بودن ؛ و البته که اینارو از یونهی شنیده بود.

یونا سعی میکرد تا حد امکان جلوی تهیونگ در مورد یونکوک و صحبت نکنه یا وقتی بیرون بود یا تهیونگ بیرون بود به یونهی زنگ میزد تا اوضاع عمارت رو از اون بپرسه.

ولی خب شما که باور نمی کنین اونا به این زودی همو فراموش کرده باشن؟! جفت خواهرا هیچ خبری از واقعیت پشت این اوضاع به ظاهر خوب نداشتن :)
تهیونگ حالش بد بود... ولی نه به اندازه ی قبل. سعی میکرد خودشو با یونا و کارهای اونجا سرگرم کنه ولی نمیتونست از فکر کردن به مسترش دست برداره.
یعنی الان داشت چی کار میکرد؟
یعنی یونهی هرشب بین بازوهاش میخوابه؟
یعنی اسم بچشون چی میزارن؟
میتونم یه بار دیگه ببینمش؟

سوالات هر روز و هر روز تکرار میشدن ولی نمیتونست جلوی افکارشو بگیره. وقتی عاشق میشی باید انتظار اینم داشته باشی که وقتی ماله تو نیست و مال اون نیستی باید عذاب دوریشو تحمل کنی....تا کم بشه!
اشتباه نکنین نمیره... فقط کم تر میشه. مثل وقتی عزیزتو از دست میدی و بعد چند وقت به اندازه قبل دلت براش تنگ نمیشه و کم کم فقط غم کم رنگی توی سینه ات میمونه.

جانگ کوکم خوب نبود :)
حتی میشه گفت بدتر از ته بود!!
روانشناسی که پیشش میرفت قرصای مختلفی به خوردش داده بود که کم کم داشت اثر میکرد ولی روند بهبودیش کند بود......

سه بار سعی کرد برده ای به اتاق بازی بیاره و موفق هم شد ولی نتونست رابطه ای برقرار کنه :) نه نه اشتباه نکنین یونهی اصلا متوجه این قضیه نشد ولی کوک به محض اینکه میومد شلاق رو بلند کنه یا دیکشو توی سوراخ بردش فرو کنه قیافه ی گریون تهیونگ وقتی زیرش ناله میکرد میومد جلوی چشماش!.....:)

با دیدن قیافش جلوی چشماش دست از کار میکشید و برده رو بی سر صدا بیرون مینداخت و توی اتاق کارش شراب میخورد تا فقط کمی فکر لیتل اسلیوش رو از سرش بیرون کنه.
ناچارن باید صبر میکرد تا خوب بشه چون هیچجوره نمیتونست  با کسه دیگه ای توی اتاق بازی سکس داشته باشه.

از طرف دیگه یورا رو داریم.... این دختر مرموز کم کم داشت عجیب میشد.
چیزایی رو از همه پنهون میکرد که ممکن بود باعث نابودی یکی بشه... شایدم چند نفر کی میدونه؟

(میخوام برینم وسط فیک به همتون پس خودم جواب خودمو میدم :من میدونم 😂✌️)

__________~ _ ~ ___________

یورا 💫
مکان : نامعلوم :)

توی راهرو های شلوغ از کنار افرادی که با هم حرف میزدن و همه سرشون گرم بود ، گذشت. بعضیا با دیدنش سر خم میکردن بعضی از سره راهش کنار میرفتن.
از ساختمون خارج شد و توی پارک خلوت رو به رویی روی چمن های خشک شده دراز کشید.
نفس عمیقی کشید که بوی خاک وارد ریه هاش شد.
نمیدونست قراره چه اتفاقی بیوفته ولی خودشم میدونست قرار نیست آخرش به خوبی و خوشی براش تموم شه.
شاید همچی درست میشد ولی نه برای یورا :)

_ یورا ؟ اونجایی بیب؟!

با شنیدن صدای لطیف و آرامش بخش دختری که تو این شرایط دلیل آرامشش بود لبخندی زد.
چشماشو باز کرد و نشست. سرشو سمت دختر پشت سرش برگردوند و با دیدنش لبخندش عمیق تر شد.

چقدر این دختر براش عزیز بود :)
دهنشو باز کرد تا اسمشو صدا بزنه.

_.....

پایان پارت 59 (^_-)

اوکی به نظرتون اسم معشوقه یورا چیه؟
منم نمیدونم راستش :)

رسیدیم رتبه اول 🤩🤩🤩🤩بعد شدیم دوم 🙂🤗 الان سوم ولی برخواهیم گشت به اول 😎

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

رسیدیم رتبه اول 🤩🤩🤩🤩
بعد شدیم دوم 🙂🤗
الان سوم ولی برخواهیم گشت به اول 😎

💕به افتخار خودتون من کامنت و ووت بدین 💕
نویسنده 😈  E . K  😈







 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Where stories live. Discover now