ثانیه ای بعد لباشو بین لبای کوک پیدا کرد.... :)حس میکرد لباش بی حس شدن چون مثله اینکه جانگ کوک تمام حرصشو داشت سره لبای بیچارش خالی میکرد. ( دلم واسه لبای خوردنیش سوخت 0_0 )
هر لحظه ممکن بود از شدت مکش و گازای دردناکی که جانگ کوک به لباش میزد خونریزی کنه این باعث میشد مشتای لرزونشو به سینش بکوبه!از دید جانگ کوک ✨
با برخورد مشتای بی زور تهیونگ به سینش بالاخره به خودش اومد ازش جدا شد.... یه نگاه به خودشون کرد و توی یه نگاه متوجه وضعیت شد..
تهیونگ وسط رقصه خیره کنندش بهش خمار نگاه کرده بود و اونم کاملا ناگهانی اونو بین بازوهاش گرفت و وحشیانه بوسیده بود.
در حالی که هردو نفس نفس میزدن نگاه خمارشونو به هم دوخته بودن و هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشد :)
_هنوز نگام میکنه؟..
با تعجب و نگاهی پرسشی بهش چشم دوخت بعد از فهمیدن منظورش به پسر مو بنفش زل زد.
از نگاهش نفرت میبارید و داشت هزار جور نقشه واسه دست به سر کردن کوک تو سرش میکشید.نیشخندی زد : اوه.. اون کاملا متوجه شد که این بدن صاحب داره.
دلش میخواست اون گونه های صورتی شده رو اونقدر گاز بگیره که کبود شن ولی موقعیت واسه این کار اصلا خوب نبود.
_ زودباش لیتل اسلیو.... اگه بیشتر بمونیم تضمینی واسع....
_هی بیبی بوی چطوری؟نگاه تیز و بُرندشو به پسر مو بنفش داد. اون با یه نیشخند جذاب به تهیونگ متعجب و سرخ شده نگاه میکرد.
حالا که از نزدیک دقت میکرد اون پسر جذاب بود.... آره جذاب بود این بیشتر عصبانیش میکرد.از زبون E . K✨
_من... من....
نگاه در موندشو به کوکی داد که خیلی جدی و تهدید وار نگاش میکرد. میدونست اگه چیزی باب میلش نباشه هرچی حرص و عصبانیته سره اون خالی میکنه پس سریع دست دور بازوی عضله ای کوک انداخت و نگاهشو به پسر مو بنفش داد.
_ فکر نکنم دوست پسرم خوشش بیاد کسی باهام لاس بزنه..چشماشو محکم از حماقت حرفی که زد روی هم فشار داد.
اما کوک با رضایت نیشخندی به نگاه سوراخ کن پسر دوخت.
_دوست پسر؟؟ کنجکاوم بدونم این دوست پسر غیرتی شما چطور خودش میتونه با دخترا بگرده؟قلبش به دلیل نامعلومی فشرده شد.منظور اون پسر یونهی بود و این حس ناخوشایند خیانت رو تو دلش زنده میکرد.
و این مسخره بود چون اونی که با نامزد یه زن سکس داشت خودش بود... اون اضافی زندگی اونا بود و این قضیه در حق یونهی زُلم بود.از اون طرف ماجرا این حرف حس گناهی تو وجود جانگ کوک انداخته بود که هیچ ربطی به یونهی نداشت.
واسه خودشم عجیب بود ولی این حس گناه واسه تهیونگ بود... :)
( آقا یه لحظه وایسین °-°
خداوکیلی انتظارشو داشتین؟ خر کیف شدین؟ یکم عر بزنین من خر کیف شم 😂)آخه واسه چی نسبت به تهیونگ باید حس گناه داشته باشه؟؟؟
اونی که باید به خاطرش حس عذاب وجدان داشته باشه و نتونه تو چشاش نگاه کنه یونهی بود نه تهیونگ....
ولی حالا حس میکرد نمیتونه تو چشمای تهیونگ نگاه کنه!!!
آخه شاید عاشق یونهی نبود ولی بازم....
شاید عاشق تهیونگ بود؟؟... :)پایان پارت 27
همچنان کوک خود درگیری دارد 😐💔
ای خدا این دو عاشق فلک زده را بهم برسان آمین🥲🤲💕برای اینکه زودتر کوک بفهمه عاشق ته تهئه کامنت و ووت فراموش نشه 💕
نویسنده 😈 E . K 😈و ممنون واسه ووت هاتون کیوتام 😍❤️❤️❤️💜💙💙💞
ESTÁS LEYENDO
YoUr PaiN Is My PleAsuRe
FanficCOMPLETE ⭕ هشدار ⭕ این فیک دارای صحنه های خشن از جمله: BDSM( ارباب و برده ای) است و برای سنین کم یا کسانی که تحمل ندارند، پیشنهاد نمی شود. خلاصه : تهیونگ برای نجات جون تنها کسی که تو این دنیا داره یعنی برادرش جیمین مجبور میشه واسه یه شب برده جن...