Part Eleven

12.1K 1K 246
                                    


نامزد ؟!
_______ 🖤 _______

یعنی ارباب زاده نامزد داره و بازم با اون سکس میکنه ؟

مغزش داشت اِرور میداد . هضم این اطلاعات واسه ذهن خسته اش زیادی بود . چشماشو بست و سعی کرد مغزشو خالی کنه تا راحت بخوابه .

Jungkook :

از اتاق خارج شدم .... اصلا حوصله یونهی رو نداشتم.

♦️ نکته :نامزدشو میگه. توی معرفی شخصیت ها به یونهی پانچ برخورید حتما . اگر به یاد ندارید برید ببینید ♦️

هرچند یه جورایی دلمم براش تنگ شده. هنوز جز به جز اجزایه صورتش یادمه

خوبه که تنها میاد چون حوصله خواهرایه دوقولوش یورا و یونا رو ندارم . اون دوتا جیغ جیغو سر درد واسم میارن
♦️ نکته : یورا و یونا پانچ هم در معرفی هست ♦️

وارد اتاق خوابم شدم و یه دوش گرفتم تا بوی ارگاسمم بره . میترسم یونهی بو رو بفهمه . اونقدرا هم سنگ دل نیستم که از خودم برنجونمش ( حرص بخورین بدبختا )

یک ساعت بعد
E . K :

وارد عمارت شد و پشت سرش خواهرایه کوچیک تر و البته دوقولوئه عزیزش وارد شدن .

یونهیه 20 ساله زنی بسیار زیبا بود که خیلی از مردا آرزوش رو داشتن . اون زن به شدت هات ، کیوت ،سکسی ، خوشگل و باهوش بود .  با لبخند درخشانش به مرده زندگیش که با لبخند محوی نگاش میکرد ، چشم دوخت و در نهایت خودشو تو بغلش پرتاب کرد . لبایه سرخ از روژ لبش رو، روی لبائه کوک گذاشت و در نهایت لبهاش رو مکید و رد روژ لب رو باقی گذاشت .

نگاهش که به یورا و یونا افتاد تقریبا وا رفت . اون دوتا لعنتی رو فرستاده بود آمریکا به بهانه درس خوندن که از دستشون راحت باشه .

_ اممم .. عزیزم مگه این دوتا آمریکا نبودن ؟

یونا زودتر از یونهی شروع کرد : ببخشید شوهر خواهر! ولی مدیر اونجا خیلی ناجوانمردانه مارو اخراج کرد چون من ترقه انداختم تو کافه تریا .

جانگ کوک چشم غره ای به یونا رفت : خانم جوان بعدا در موردش بحث میکنیم .

خوب میدونست یونا  از عمد اینکارو کرده .  یونا پوزخند زد دست خواهرش رو کشید تا برن طبقه بالا . ولی هنوز به پله اول نرسیده وایساد و به پسر بی نهایت جذاب روبه روش چشم دوخت . تهیونگ با یه کت شلوار دمه پله ها ایستاده بود با قیافه غمزده ای به دست کوک که دور کمر نامزدش حلقه شده بود نگاه میکرد .
اون لعنتی برای یونا مثل فرشته ها بود . تپش قلب بالاش نشون دهنده عشقش نسبت به تهیونگ بود .

برای یونا هم درست مثله خواهرش یونهی زیاد سخت نبود که بخواد مخه یکی رو بزنه ....

پایان پارت 11

اگر تهکوک ریل نیست پس ما زیبا ترین داستان عشق را خلق کردیم :)

نویسنده 😈 E . K 😈

 YoUr PaiN Is My PleAsuRe Where stories live. Discover now