کوک ناخودآگاه لبخند زد : کیم سوکجین... :)
_ هوی.. کوکی.. ( یکدفعه در باز شد).. جذابتون اومد!
کوک از روی تاسف سری تکون داد و با لبخندی که هر لحظه پهن تر میشد رفت جلو و بدون توجه به چشمای پرسشگر و متعجب تهیوگ اون پسر بی نهایت خوشتیپ و قدبلند رو بغل کرد!
_ جین... یه ذره هم عوض نشدی مرد.. بیا.. بیا بشین.
تهیونگ انگار که تازه به خودش اومده باشه از روی میز پایین پرید و کنار میز خیلی معذب ایستاد.
جین بالاخره نگاهش سمت ته کشیده شد : واو... کوکی این پسره کیه؟ خیلی خوشتیپه.... هرچند به پای من نمیرسه. ( جینه دیگه 😂)
کوک خنده ای کرد : منشیمه... اسمش کیم تهیونگه.
_ خب خوشوقتم تهیوگ شی.، منم که ورد واید هندسام جین هستم.
لبخندی با اون لبای درشت و سرخش زد و نگاه مغرورشو سمته کوکی برگردوند که بازم سرتکون میداد.
_ ایشون کیم سوکجین.. یکی از دوستان من و نامجون هستن.
تهیونگ کمی فکر کرد... این همونیه که یه عکس با امضای KS از یه فضای کوهستانی در عمارت داشت؟
جانگ کوک میگفت یه هفته دیگه از روم برمیگرده و مثله اینکه عکاسه؟؟
_اگه اشتباه نکنم واسه عکاسی رفته بودین روم درسته سوکجین شی؟
جین ابرو بالا انداخت : اوه.. پس میدونی.. بله رفته بودم و کنجکاو شدم بدونم دیگه چیا ازم میدونی؟
جانگ کوک پیشدستی کرد و به جای تهیونگ جواب داد : اوه چند روز پیش نامجون عمارت بود و از تو پرسید. از اونجا میدونه.
جین اول متعجب شد و بعد احساس کرد پروانه ها تو دلش پرواز میکنن.. نامجون حالشو پرسیده بود؟ یعنی میخواست ببینتش؟ اون خیلی خجالتیه شاید جین باید وارد عمل میشد.
_ خب حالا خوده کله خرش کجاست هان!؟ نگو با اینکه مدیر عامل شرکته رفته مرخصی؟
_ اوه نه، امروز رفته واسه جلسه با یکی از سهامدارا ژاپن.
_ خب حالا کی برمیگرده؟ یه مهمونی بگیرم به یاد قدیما.
_ اوه عالیه!
_ هی تهیونگ شی.. تو هم دعوتی احتمالا تو بار یا کلاب جشن بگیرم گفتم بدونی.
جانگ کوک اخم کرد. تهیونگ رو بیاره بار؟ عمرا.. مرد هیز به اندازه کافی هست دیگه بیشتر نه.
_ ممنون جین شی.. حتما میام.
تهیونگ گند زد به افکار جانگ کوک. اخمش غلیط تر شد و چشماش شروع کردن به سوراخ کردن تهیونگ.
ولی تهیونگ هدف داشت.. وقتش بود یکم حال جئون جانگ کوک گرفته شه.... :)))
پایان پارت 23
بعلهههه وقتشه کوکی مون حرص بخوره شما کیف کنین 😋💜
نگاه کنین چه به فکرتونم 😌
اصلا از من بهتر نیست تو دنیا 😎
💕از اونجا که خیلی دوستم دارین ووت و کامنت فراموش نشه 💕
نویسنده 😈 E . K 😈
YOU ARE READING
YoUr PaiN Is My PleAsuRe
FanfictionCOMPLETE ⭕ هشدار ⭕ این فیک دارای صحنه های خشن از جمله: BDSM( ارباب و برده ای) است و برای سنین کم یا کسانی که تحمل ندارند، پیشنهاد نمی شود. خلاصه : تهیونگ برای نجات جون تنها کسی که تو این دنیا داره یعنی برادرش جیمین مجبور میشه واسه یه شب برده جن...
