شب سختی در انتظارته لیتل اسلیو ...بعد بستن چشمای خشگل ته و نگاه خریدارانه ی دیگه ای به بدنه خونینش سمت میز گوشه اتاق رفت .
دیلدو سیاه رنگ بزرگی رو از بین انواع دیلدو ها انتخاب کرد و سمت تهیونگ برگشت .برای ترسوندن تهیونگ دیلدو رو روشن کرد تا صدای ویبرش تو گوشاش بپیچه و بیشتر بترسه .
تهیونگ با شنیدن صدای ویبره رفتن چیزی سر بلند کرد و از روی بیچارگی و درموندگی عاجزانه سرشو به اطراف تکون داد تا بفهمه صدای چیه .پایین پاهای خوش تراشش نشست و آروم پاهاشو باز کرد .
تهیونگ برای بیشتر عصبانی نکردن مسترش بدون مقاومت حتی بیشتر پاهاشو باز کرد .
کوک با دیدن سوراخ صورتی و تنگ تهیونگ آب دهنش راه افتاد .
سر خم کرد و لباشو روی ورودی ته گذاشت و محکم مک زد .
نفس ته برای لحظه ای رفت و بعد ناله بلندی سر داد .
کوک شروع کرد به مکیدن و لیس زدن ورودی تهیونگ کرد و با خرسندی به ناله های بلندش گوش میداد . ( نگا منو مجبور میکنین چیا بنویسم)بالاخره از اون کیوت کوچولو ( ورودیشو میگه °-° پناه بر خدا) دل کند .
دیلدو رو ، روی ورودیش مالید و تهیونگ ناله ی ضعیفی کرد . با یه فشار کل دیلدو رو داخلش کرد .تهیونگ با نفس تنگی ناله میکرد و از حرکت دیلدو روی پروستاتش غرق لذت میشد . نزدیک ارضا شدن بود که با حلقه شدن چیزی دور عضوش چشمای بستش گرد شد .
کوک یه رینگ دوره عضوش بسته بود تا نتونه ارضا بشه و برای اینکه دستی هم به دیلدو نزنه یه بات پلاگ دم گرگ خاکستری داخل کرد .
همه ی اینا دست به دست هم داده بودن و باعث میشدن تهیونگ از دل درد به خودش بپیچه .کوک با رضایت بلند شد تا وُدکا توی گیلاسش بریزه : گفتم که قرار نیست ارضا بشی و تا صبح ناله کنی ( روی مبل زرشکی رو به روی تهیونگ نشست و غرق دید زدنش شد ) منم تا صبح نگات میکنم .
تهیونگ از عجز ناله دردمندی کرد : مس.. مستر لطفا ... دلم درد گرفته ... تا صبح نمیتونم ... من..
_ حوصلمو سر نبر و فقط ناله کن شاید نظرم عوض شد .تهیونگ با امیدواری و شرم شروع به ناله های شهوت آمیز کرد و کوک حس کرد دیکش الانه که بترکه .
دیکش طلب سوراخ تنگ تهیونگ رومیکرد .☪️ یک ساعت بعد ☪️
تهیونگ فقط ناله میکرد و اشک میریخت تمام بدنش دیگه درد گرفته بود ولی کوک لجوجانه فقط خیره نگاش میکرد .
تهیونگ سعی مرد با اغوا کردنش خودشو از این بدبختی بیرون بکشه : آه اومم مستر ... سوراخم طلب دیک شمارو داره ... اومم ... منو با خودتون پر کنید مستر .
کوک بعد یک ساعت تحمل با جمله ته به سمتش یورش برد و یکجا دیلدو رو ازش محکم بیرون کشید و لبه ی سوراخش زخم شد .
_ آههه... هق ...مستر
_ هیشششو در طی یک حرکت ناگهانی کل دیکشو واردش کرد و از لذت آهی کشید .
تهیونگ که انگار خیالش راحت شده بود نفس آسوده ای کشید .
کوک از همون اول شروع کرد به ضربه زدن داخله حفره مورد علاقش .صدای کوبیده شدن بدنایه خیسشون و آه های مردونه جونگ کوک و صدای جیغ مانند تهیونگ کله فضارو پر کرده بود .
هردو پاهاشون شروع به لرزیدن کرد و با کوبیده شدن دوباره کوک توش هردو ارضا شدن .پایان پارت 17
عکس این پارت هم خیلی بهش میاد 🥲
ایندفعه جای حساس نبود برین خدارو شکر کنین.
تهیونگم زیاد جر نخورد 🙂💕 برای شادی روح تهیونگه جر خورده ووت و کامنت فراموش نشه 💕
نویسنده 😈 E . K 😈
YOU ARE READING
YoUr PaiN Is My PleAsuRe
FanfictionCOMPLETE ⭕ هشدار ⭕ این فیک دارای صحنه های خشن از جمله: BDSM( ارباب و برده ای) است و برای سنین کم یا کسانی که تحمل ندارند، پیشنهاد نمی شود. خلاصه : تهیونگ برای نجات جون تنها کسی که تو این دنیا داره یعنی برادرش جیمین مجبور میشه واسه یه شب برده جن...