🔱راوی🔱
توی پارک همهمه بود.
نکیسا با ذوق به سمت دستگاهی دویید.
رادین خندید و دنبالش رفت و کوهیار آهی کشید و رفت سمتشون.
این پسرک یه لحظه هم از ورودشون به پارک یه جا بند نمیشد.
نکیسا با لج و پا کوبان رو به رادین گفت:
خب من دلم تاب زنجیری میخواد!کوهیار رفت سمتش و دستش رو گرفت و گفت:
نه عزیزم ارتفاعش زیاده اون بالا میترسی!نکیسا با لبای آویزون رو به رادین گفت:
نگاهش کن خب...من دلم میخواد!رادین نگاهی بهم کرد که اخمی کردم و گفتم:
جرعت داری بزار بره من میدونم و تو!رادین آهی کشید و کمی مکث کرد و یهو با لبخندی گفت:
خب بیایین بریم اول سینما سه بعدی و بعدش یه فکری به حال این تاب زنجیری میکنیم...هنوز حرفش تموم نشده بود که نکیسا جیغی زد و دویید سمتش.
کوهیار دستی به صورتش کشید و گفت:
موندم این همه انرژی رو این بچه از کجاش میاره؟!رادین خندید و زد روی دوشش و گفت:
اینقدر غر نزن اون بچه هست و باید یه جوری خودش رو تخلیه کنه دیگه!کوهیار لبخندی بهش زد.
گاهی اوقات خیلی بهتر از اون مراقب نکیسا کوچولوشون بود!
دست انداخت دور دوشش و گفت:
گل پسره من چقدر بزرگ شده!خندید و گفت:
شاید خودت داره سی رو رد میدی و...انگشت رو تهدیدوار جلوش گرفت و گفت:
رو دادم بهت پرو نشو بچه!خندید و چشمی با دلبری گفت و به سمت سینما سه بعدی رفتن.
کوهیار رفت و سه تا بلیط کرفت و یه جای خوب را نشستن پیدا کردن دقیقا رو به روی پرده ی بزرگ نمایش!
وقتی برق ها رو خاموش کردن و عینک ها رو روی چشاشون زدن.
نکیسا با ترس از دست هر دوشون گرفت.
کوهیار برای آروم کردن پسر کوچولوش روی دستش رو نوازش کرد و سمت لباش برد و نا محسوس بوسید و گفت:
هر وقت ترسید کافیه دستم رو محکم بگیری!سری تکون داد.
فیلم پخش شد.
ترسناک بود و درمورد حمله ی کوسه به کشتی دریایی بود.
همه جیغ میزدن و یا داد میزدن و تعدادی جوونه شیطون هم سوت میزدن و میخندیدن!
نکیسا خیلی آروم نشسته بود تنها دست های کوهیار رو محکم داشت.
رادین پشیمون شده بود از پیشنهادی که داده بود.
خب زیادی ترسناک بود برای نکیسایی که ظریف و حساس بود!وقتی صفحه ی نمایش خاموش شد.
همه رو سریع تر خارج کردن تا گروه بعدی برای دیدن فیلم بشینن.
نکیسا ترسیده بود و از بازوی رادین داشت.
کوهیار برای آروم کردنش براش بستنی و پشمک خرید و رو صندلی نشستن.
روی مو هاش رو نوازش کرد و گفت:
بخور پسر بابا...قربونت بشم چرا ترسیدی؟!همهشون تخیلیه!نکیسا با ناز بستنی رو لیس میزد و اخم کیوتی بین ابرو هاش بود.
رادین خندید و روی صورتش رو بوسید و گفت:
لوس...خب بگو چی میخوای تا آشتی کنی عزیزم؟!نکیسا لبخندی روی لباش نشست و گفت:
دلم ماشین میخواد رانندگی کنم!کوهیار به شدت مخالفت کرد از اینکه گواهی نامه نداشت و چیزی بلد نبود و ممکن بود بلایی سر هر سه تاشون بیاد.
اما رادین هر جوری که بود نکیسا رو نشوند پشت فرمون و خودش هم کنارش نشست.
کوهیار هم پشت نشوند و گفت دخالت نکنه و خودش بهش یاد میده!