👒110👒

138 10 0
                                    


⭐نریمان⭐

با عشق بهش چشاش خیره شدم و لب زدم:
هی دلبری کن و کارم رو سخت تر کن...خب؟!

خندید و دستش رو روی صورت گذاشت و روی صورتم رو نوازش کرد و گفت:
خب بزار سخت بشه...من راضیم از اینکه خودت رو کنترل نکنی عزیزم!

تو گلویی خندیدم و دستم رو سمت باسنش بردم و گفت:
خب پس بریم سر اصلی کاری دکی خوشگلم...

کمی مضطرب شد و این حالت یهوییش رو سریع از توی چشاش خوندم.

روی صورتش رو نوازش کردم و روی پیشونیش بوسه ای عمیق و طولانی کاشتم که لبخند شیرینی روی لباش نشست.

بوسه هایی روی پلک هاش زدم و روی سینه اش رو نوازش کردم و گفتم:
ریلکس باش عزیزم...میدونم هیجان داری اما دوست ندارم اضطراب رو توی چشات ببینم...خب؟!

سری تکون داد و روی بازوم دستی کشید و با لبخندی گفت:
چشم...سعی میکنم آروم باشم!

روی شونه اش بوسه ای کاشتم و گفتم:
قربون چشم گفتنت...باید بدنت رو آروم نگه داری تا لذتش دو برابر بشه...هوم!

چشمکی زد و دست هاش رو دو طرف صورتم گذاشت و گفت:
مگه میتونم بوسه و نوازش هات رو بچشم و حس کنم و هیجانی نداشته باشم...هوم؟!

silent🔇voiceWhere stories live. Discover now